معرفی و نقد کتاب برباد رفته
بربادرفته داستانی است به قلم مارگارت میچل، نویسندهٔ زن آمریکایی. او بهخاطر نوشتن این رمان در سال ۱۹۳۷ برندهٔ جایزهٔ ادبی پولیتزر شد.
زمانی که رمان برباد رفته منتشر شد، مارگارت میچل در یادداشتی نوشت: «اگر قرار باشد برای این رمان مضمونی انتخاب کنیم، من بقا را ترجیح می دهم. چه چیزی باعث می شود یک فرد بتواند در مقابل این فجایع دوام بیاورد و همچنان شجاع، قوی و توانا باقی بماند؟ در هر تغییر و تحول بزرگی می توانیم چنین چیزی را مشاهده کنیم. عده ای دوام می آورند و عده ای دیگر از بین می روند. آن هایی که در این نبردها سربلند بیرون می آیند در مقایسه با بقیه چه ویژگی هایی دارند؟ از نظر من بازمانده ها مهم تر از همه یک ویژگی دارند: قوه ابتکار. من درباره مردمی می نویسم که ابتکار دارند …»
اسکارلت و رت را هم می توانیم جزو بازمانده ها در نظر بگیریم، چرا که خیلی خوب می توانند خود را با جنگ و تغییرات بعد از آن وفق دهند. در رمان، جامعه سنتی جنوبی، جنگ را مصیبتی در نظر می گیرد که می تواند دنیایشان را به هم بریزد، ولی رت جنگ را ابزاری مناسب برای کسب پول و ثروت می بیند. او هم چون یک ناظر بی طرف عمل کرده و سعی می کند از کاستی هایی که در حین جنگ پیش می آید به نفع خود استفاده کند. وقتی جنگ به پایان می رسد، رت جزو معدود ثروتمندانی است که در آتلانتا زندگی می کنند. اسکارلت هم به همین ترتیب از وضعیت جنگ به نفع خودش سوءاستفاده می کند. در دورانی که در اثر جنگ خانه های مردم آتش گرفته و از بین رفته است، او از فرصت استفاده کرده و وارد بازار خرید و فروش الوار می شود.
ملانی و اشلی در تلاش خود برای سازگار شدن با جنگ ناکام می مانند. آن ها نشان دهنده سبک زندگی سنتی مردم جنوب هستند که معمولا بر روی خانواده، افتخار و سنت تمرکز می کنند. بعد از جنگ، اشلی بیش تر پول خود را خرج می کند و به خیالبافی درباره روزهای خوش گذشته می پردازد. او در نهایت یک کشاورز فقیر می شود. اسکارلت بعدا یک شغل به او می دهد، ولی اشلی در آن هم ناکام می ماند. اشلی خوب می داند چه اتفاقی در حال وقوع است: «در نهایت همان اتفاقی رخ خواهد داد که هنگام نابودی یک تمدن رخ می دهد. افرادی که عقل دارند و شجاع هستند زنده می مانند و بقیه، نابود خواهند شد.» اشلی خودش می داند جزو دسته دوم قرار می گیرد.
ملانی از اشلی وضعیت بهتری دارد. او با آرامش بهتری با واقعیت کنار می آید و در هر بحرانی که جنگ و دوران بازسازی به بار می آورد، کنار اسکارلت می ماند. او در نهایت با قدرت و شجاعت خود حتی اسکارلت را هم تحت تاثیر قرار می دهد. ولی او از نظر فیزیکی نحیف است، کمی خجالتی است و بیش از حد به سبک زندگی گذشته خود وابسته است که بتواند در این دوران سخت خود را با جامعه تازه وفق دهد. بر خلاف اسکارلت و رت که به جلو می نگرند، ملانی با کارهای مختلف مثل فعالیت های خیرخواهانه نشان می دهد که هنوز نیم نگاهی به گذشته دارد.
جامعه ی جنوبی که پیش از جنگ می بینیم دسته بندی های جن س یتی شدیدی دارد. در این جامعه، به زنان یاد می دهند که به فکر ازدواج با مردان پول دار باشند، چند بچه به دنیا بیاورند و کارهای خانه را انجام دهند. اسکارلت اما همان موقع متفاوت فکر می کند. او می خواهد کاری بیش از اغواء مردان و خانم بودن انجام دهد. ذات واقعی او بی رحم و خودخواه است و هیچ شباهتی با خانم های اطراف خود ندارد. البته بعدا همین ویژگی ها و حسابگری ها باعث موفقیت او در کسب و کار می شوند. وقتی وارد دنیای تجارت می شود به لطف همین حسابگری ها موفق می شود رقبا را از پیش رو بردارد.
در بستری گسترده تر، او باهوش است، به سرعت می تواند به فرصت مورد نظر خود دست پیدا کند و به دنبال آرزوهایش برود، صرف نظر از این که چه بهایی باید بپردازد. جنگ عاملی است که باعث می شود اسکارلت جایگاه خود به عنوان یک دختر زیبا و موقر جنوبی را کنار بگذارد و به یک تاجرموفق تبدیل شود. پیش از جنگ، منبع درآمد اصلی مردم جنوب کشاورزی بود. مردان و زنان هرکدام وظیفه معینی داشتند. مردان کارهای کشاورزی را انجام می دادند و زنان هم به کارهای خانه و تامین خورد و خوراک برده ها می پرداختند. ولی با این حال همان طور که در رمان می خوانیم، با وجود این که همه جرالد را به عنوان رئیس تارا می شناسند، اما در حقیقت رئیس واقعی الن است. او حساب کتاب ها را انجام می دهد، به وضعیت برده ها و کارگران رسیدگی می کند و در کارهای کشاورزی همه از او حساب می برند. بعید به نظر می رسد چنین وضعیتی در آن زمان غیرمعمول بوده باشد. اتفاقا جامعه چنین چیزی را پذیرفته بود و جایگاه های جن س یتی سنتی را به چالش نمی کشید.
جنگ باعث نابودی کشاورزی و به تبع آن، نابودی سیستم های اقتصادی و اجتماعی سنتی می شود. جنتلمن های جنوبی همچون اشلی کاری به جز کشاورزی بلد نیستند، آن ها نمی توانند خود را با شغل های تازه وفق دهند. تنها قوی ترین ها، شجاع ترین ها و آن هایی که سریع سازش پیدا می کنند می توانند در شرایط تازه به درآمد برسند. بعضی از این افراد ممکن است همچون اسکارلت یک زن باشند.
نقد دوم
به گزارش خبرنگار باشگاه خبری فارس «توانا»، رمان «بربادرفته» اثر مارگارد میچل عصر روز گذشته در حوزه هنری با حضور محمدرضا سرشار و داستان نویسان جوان نقد و بررسی شد. سرشار در ابتدا با بیان خلاصهای از داستان، ابراز داشت: شخصیتها در این داستان غیر از «اسکارلت» و در پایان داستان به صورت اندکی «رت» تغییر پیدا نمیکنند، که خود اسکارلت هم این مسئله را بیان میکند، شخصیتها از ابتدا تا انتها همان خصوصیات را دارند، این نکته غیر طبیعی است که انسانی در دوره 12 ساله با وجود جنگ و فقر، تغییر نکند؛ البته سرنوشتها در این داستان تغییر میکنند که اشرافزادهای فقیر شود؛ اما این تغییر در شخصیت دیده نمیشود، اسکارلت هم خودش عوض نمیشود در قسمتی کمی پولدوست میشود، عشق نسبت به «اشلی» حتی ذرهای تغییر پیدا نمیکند.
فرزندان در داستان برباد رفته عملأ حضور ندارند وی در ادامه افزود: در حدود 20صفحه پایانی داستان به ناگاه بسیاری از مسائل تغییر پیدا میکند که «اسکارلت»، «اشلی» و «رت» را در 12سال نمیشناسد، اما در چند لحظه به این شناخت میرسد، البته در قالب گفتوگو متوجه این میشود نه در عمل، معتقدم بسیار غیر قابل باور و شتابزده است، به گونهای که قصد داشته داستان را سریع به پایان رساند. سرشار درباره فرزندان اسکارلت در داستان، ابراز داشت: فرزندان وی عملاً در داستان حضور ندارند به این معنا که حضور آنها احساس نشد، در برخی قسمتها که نویسنده متوجه این عدم حضور میشود اشارهای به آنها میکند، البته برخی که نقد روانشناسانه میکنند بر این عقیدهاند فرزند نداشتن نویسنده علت عدم توانایی و حضور نقش فرزندان است، بنده معتقد این نیستم، البته «بونی» در این داستان حضور بیشتری از دیگر فرزندان دارد و در این داستان غایب هستند.
به گفته وی، به علت اینکه با فرزندانش در یک جا زندگی میکنند، نشان دادن حضور آنها لازم بود و مدیریت صحنه هنر نویسنده است به عنوان در یک خانهای که 8 نفر وجود دارند نشان دادن حضور آنها ضرورت دارد و نویسنده فرزندان را فراموش میکند، در قسمتهایی که متوجه این عدم حضور میشود حوصله جاسازی آنها در فضای داستان را ندارد و این خرده واقعهها بالا بردن فراوان واقعنمایی داستان را سبب میشود هر چند که اگر نباشند لطمهای به داستان نخواهند زد.
وی با بیان اینکه بسیاری از اوقات حضور مسائل جزئی در داستان واقعیت نمایی آن را بالا میبرد، تصریح کرد: نبود مسائل جزئی نشان دهنده تصنعی بودن داستان است و اینکه داستان بافته ذهن است. سرشار درباره دیگر مشکلات این داستان، خاطر نشان کرد: نویسنده بیان نمیکند که در دوران قحطی سنگین منبع درآمد «عمه پتی»، «اسکارلت» و «ملانی» قبل از ازدواج با «رت» چیست.
نقد جلد 2
جلد دوم پرداخت قابلتوجهی دارد وی درباره تفاوت مجلد اول با مجله دوم این رمان، ابراز داشت: جلد دوم پرداخت قابل توجهی دارد، داستان خیلی تحلیلی میشود، انگیزهها و ریشههای مسائل بیان میشود، البته در تمامی جلد دوم اینگونه نیست، اما در مجموع در جلد دوم این عنصر نسبت به جلد اول غلبه دارد، در حالیکه جلد اول ماجرها را بیان میکند و بر ماجرا استوار است، این در حالی است که در جلد دوم علت را بیان میکند و وارد داستان شخصیت میشود و به انگیزهها نسبت به خود اعمال توجه بیشتری میکند و این تفاوت داستان شخصیت با داستان پیرنگ است که به انگیزه بیش از عمل توجه میشود؛ در حالی که در پیرنگ به عمل توجه میشود و نوعی دوگانگی در پرداخت دارد.
وی ادامه داد: این داستان در بیان افکار و انگیزههای شخصیتها خیلی کوتاهی کرده است، زوایه دید وی در اغلب دانای کل محدود به اسکارلت است، در قسمتهایی نیز دانای کل مطلق میشود حتی در فصلهایی دانای کل محدود به شخصیتهای دیگر میشود که فرصتهای خوبی است، مشخص است که نویسنده خیلی تفاوت میان دانای کل محدود و دانای کل مطلق را نمیداند، اما با توجه به اینکه زاویه دید دانای کل محدود را در قسمتهایی شکسته، احساس واقعی شخصیتها را بیان نمیکند.
معرفی و نقد فیلم برباد رفته
با گذشت 70سال، «برباد رفته» هنوز هم فیلمی به یاد ماندنی به شمار میآید. جدای از انبوه اسکارها و ستایشهایی که در زمان اکران نثارش شد فیلم در همه این سالها موفق شده جایگاه خود را به عنوان یکی از کلاسیکهای فراموشنشدنی تاریخ سینما حفظ کند؛ کسب مقام چهارم بهترین فیلم تمام دورانها از سوی انستیتوی فیلم آمریکا و هشتمین فیلم برتر جهان از نگاه اینترتینمنت ویکلی و حالا بهترین رمانس تاریخ سینما از سوی موویوب؛ فیلمی که از آن به عنوان مهمترین دستاورد نظام استودیویی یاد میشود و جادوی تاثیر خود را همچنان حفظ کرده است. فیلم اقتباسی است از رمانی پرفروش به همین نام.
کلارک گیبل انتخاب سلزنیک برای نقش رتباتلر بود که البته خود گیبل تمایل چندانی برای بازی در فیلم نداشت. منتها سلزنیک او را انگ نقش باتلر میدانست و به گزینه دیگری در این باره فکر نمیکرد. بقیه بازیگران نیز توسط سلزنیک انتخاب شدند و فقط ماند نقش حساس اسکارلت؛ نقشی که همه بازیگران زن هالیوود آرزوی بازیاش را داشتند.
بتیدیویس، جون کرافورد، کارول لومبارد، آن شریدان، کاترین هیپبورن، لوتا یانگ و کلودکولبرت از جمله بازیگرانی بودند که برای بازی در نقش اسکارلت از آنها تست گرفته شد. سلزنیک اما نقش را مناسب هیچکدام از آنها ندانست، او و گروه همراهش جستوجوهای خود را ادامه دادند و معروف است که چند برابر یک فیلم سینمایی، نگاتیو صرف فیلمبرداری صحنههای تست برای انتخاب بازیگر نقش اسکارلت شد تا اینکه در نهایت و در شرایطی که معروفترین بازیگران زن هالیوود نتوانسته بودند رضایت خاطر سلزنیک را به دست آورند، این ویوینلی انگلیسی بود که برای نقش انتخاب شد.
جیمز برادینلی درباره فیلم مینویسد: وقتی انستیتوی فیلم آمریکا 100 فیلم برتر آمریکایی تمام آن زمان را پخش کرد، بربادرفته مقام چهارم از 10فیلم برتر را داشت. اگرچه این فیلم ملودرام رمانتیک حماسی، بیشک یکی از محبوبترین فیلمهای احساسی در زمان خود است ولی از نظر محتوا و زمان پخش فیلم با رتبه آنکه برازنده یک شاهکار است، اندکی منافات دارد.
بر باد رفته را از نظر محتوا میتوان به دو بخش تقسیم کرد؛ قسمت اول که جنگ داخلی را به تصویر میکشد زمانی که از انتخابات آبراهام لینکلن شروع شد و با مارش شرمن در آتلانتا به پایان رسید و بخش دیگر بعد از وقفهای یک ربعه زمان اتمام جنگ و 8 سال بعد از آن را پوشش میدهد که در این قسمت جذابیت روایی بربادرفته هنوز باقی است.بربادرفته بهترین مضمون داستانی درباره جنگ داخلی را دارد که در میان داستانهای دیگر غنیتر بهنظر میرسد.
بخش اول فیلم هم از نظر بصری و هم از نظر حسی در مورد عشق و از دست دادن آن در بحبوحه جنگ بسیار با شکوه است و سیر تکاملی شخصیت اسکارلت از یک دختر لوس به یک زن سخت و محکم در برابر مشکلات را نشان میدهد.قسمت دوم فیلم بیشتر متمرکز بر این سؤال میشود که آیا اسکارلت، رت را دوست دارد یا نه؟ با وجود بازی خوب بازیگرها و توضیح جالب توجه راوی، این بخش فیلم به خاطر طولانیبودنش کمتر موفق است.یکی از موارد موفقیتآمیز یک فیلم این است که مدتها بعد از اکران اول فیلم هنوز تأثیر خود را داشته باشد. بر باد رفته در این زمینه بسیار موفق بوده است.
محبوبیت هیچ فیلمی در تاریخ سینما به اندازه « بربادرفته» دوام نیاورده. شکوه بصری فیلم، داستان پرفراز و نشیب و شخصیتهای یکدنده، لجباز و البته عاشقپیشهاش، نسلهای متمادی را درگیر خود کرده و هنوز هم پس از گذشت این همه سال و ساختهشدن انبوهی فیلم با فضای مشابه، همچنان جلوه فیلم سلزنیک حفظ شده است. شاید شیوه روایی فیلم امروز کمی کهنه بهنظر برسد و خلاقیت چندانی در ساختار سینماییاش به چشم نیاید ولی بعد از گذشت 70سال، هنوز هم طنین صدای ویوینلی در انتهای فیلم در بلندای تاریخ سینما بهگوش میرسد: «فردا روز دیگری است…»
موضوعات مرتبط: معرفی کتاب ، معرفی فیلم ، معرفی کتاب و فیلم بر باد رفته
برچسب ها: معرفی کتاب و فیلم بر باد رفته , معرفی کتاب , معرفی فیلم بر باد رفته , معرفی فیلم
.: Weblog Themes By Pichak :.
