درباره وب

سلام.

از دوستانی که مایل به همکاری در وبلاگ رایگان فیلتاب هستند و توانایی قرار دادن مطالب رو در زمینه سینما و تلویزیون یا کتاب در وبلاگ قرار بدن درخواست همکاری میشود.
لطفا در صورت علاقه در زمینه همکاری ، با ایمیل زیر بهم اطلاع بدید.
Ranjbar.mehdi22@gmail.com

۱. حتما نظر بدین.
۲. اگه کتابی رو خواستین اینجا منتشر کنین, فیلتاب کاملا پشتیبانی میکنه.
۳. کتاب هایی نظیر ترجمه جلد چهارم نغمه یخ و آتش که پولی هستن رو نمیتونم رایگان بزارم, اصلا مشکل حقوقی داره. لطفا این رو ازم نخواین چون شرمنده تون میشم.
۴. اگه لینکی مشکل داره خواهشا خبرم کنین تا درستش کنم.
۵. اگه کسی میخواد از لینک های فیلتاب استفاده کنه, لازم نیست اجازه بگیره و خودتون ازش استفاده کنین ولی فقط ذکر منبع رو فراموش نکنین.
۶. هر کسی میخواد وبلاگ های هم رو لینک کنیم یا سایتش رو جزو دوستان فیلتاب قرار بدم, یه نظر بزاره تا لینکش کنم. (بخیل که نیستیم, والا)

بچه ها اگه کسی مایله کتابی رو ترجمه کنه لطفا خبرم بکنه. اگه توی تایپ و مخصوصا ویراستاری هم کس دیگه ای هست که مایل به همکاریه بازم خبرم کنه.

دوستان اگه کسی میخواد کتاب یا داستان کوتاهی رو بنویسه  و به صورت پست به پست به اسم خودش قرار بدم, برام به اون ایمیل بالا بصورت متن یا PDF یا هر شکل مرسوم دیگه ای بفرسته.
باعث افتخاره که داستان های کوتاهتون رو منتشر کنم.
جستجوی وب
موضوعات وب
لینک های مفید

                                    postchi hamishe

 

 

نویسنده: جیمس م. کین

انتشارات: کانون دنیا و هنر

مترجم: سرود

سال نشر: ۱۳۴۱

زبان: فارسی

تعداد صفحات: ۹۴ صفحه

فرمت: PDF

حجم: ۱٫۸۰ مگابایت

 

 

خلاصه داستان

زمان: قرن بیستم میلادی

مکان: ایالات متحده آمریکا، ایالت کالیفرنیا

“فرانک چمبرز” ولگردی ار اهالی کالیفرنیا، ظهر یک‌روز گرم و تابستانی درست روبروی رستوران بین جاده ای “توئین اگز” از پشت کامیون یونجه‌یی بیرون می پرد و برای سیرکردن خود وارد رستوران می‌شود و در آنجا با سرهم کردن دروغی غذا می‌خورَد. صاحب رستوران که به دنبال کارگری می‌گردد، به او پیشنهاد کار می‌دهد. چمبرز علاقه‌ای به ماندن ندارد، ولی با دیدن “کورا”، زن زیبای صاحب رستوران به او علاقه‌مند می‌شود و تصمیم می‌گیرد تا پیشنهاد کار را قبول کند. پس از مدتی و با دوطرفه‌شدن علاقه، کورا و فرانک تصمیم می‌گیرند تا به نحوی شوهر کورا را به قتل برسانند …

 

معرفی کتاب

نیویورک تایمز: «موفقیت این کتاب تنها منوط به یک نکته می باشد: نویسنده آن قادر است هیجانات شهوی و تمایلات غریزی را موجزتر و موثرتر از هر کسی دیگر بیان کند.»

همزمان با صنعتی شدن و رونق گرفتن روزافزون زندگی شهری، و از همه مهم‌تر فربه‌تر‌ شدن طبقه‌ی متوسط داستان‌های پلیسی پا گرفت و رشد کرد. اگرچه نخستین‌ داستان‌های پلیسی را به ادگار آلن پو و دو جنایت خیابان مورگ نسبت می‌دهند، سرآرتور کانن دویل بود که سری رمان‌های شرلوک هلمز را تبدیل به شناخته‌شده‌ترین رمان‌های پلیسی زمانه‌اش کرد. شرلوک هلمز، با هوشی سرشار و البته، تکیه بر استدلال‌های منطقی و علمی پیچیده‌ترین قتل‌های دوران را حل کرد. درواقع شرلوک هلمز، قهرمان زمانه‌اش بود. زمانه‌ای که در آن آدمی تلاش می‌کرد دنیا را با علم به چنگ آورد، سا‌ل‌هایی که رشد علم و صنعت انفجاری به پا کرده بود و روزبه‌روز قلم‌روهای تازه‌تری را فتح می‌کرد. باورهای سنتی، مذهبی و غیر علمی مردود شمرده می‌شدند و عرصه‌های مختلف را به نفع استدلال‌های منطقی و علمی ترک می‌کردند. شرلوک در چنین زمانه‌ای در میان طبقه‌ی متوسط شهری به غایت محبوب شد؛ کار به آن‌جا کشید که کانن دویل تحت فشار همین مردم مجبور شد شرلوک را که مثلا در اثر اتفاقی کشته شده بود، زنده کند و رمان‌ها را مجددا از سر گیرد.

نویسندگان سال‌های بعد، همین سبک و سیاق را تکامل بخشیدند و ادامه دادند و شخصیت‌هایی چندوجهی‌تر با ابعاد روانی گسترده‌تر خلق کردند. همچون هرکول پوآرو در آثار آگاتا کریستی و کمیسر مگره‌ در آثار ژرژ سیمنون. ولی ماهیت رمان، تفاوت چندانی با گذشته نکرده بود؛ کارآگاهانی که به کمک هوش، منطق و علم تلاش می‌کردند تا نظم را به جامعه بازگردانند. و قاتلانی که همه شرارتی ذاتی داشتند و یا، بنا به دلایلی مبتنی بر خصایل پست اخلاقی، مثل حسادت یا طمع دست به جنایت می‌زدند.

ماکسیم گورکی جایی نوشته “داستان پلیسی، ادبیات واقعی طبقه متوسط است.” و طبقه‌ی متوسط در آستانه‌ی جنگ جهانی دوم، و سال‌های پس از آن تجارب تکان دهنده‌ای را از سر گذراند. اتفاقات این سا‌ل‌ها جملگی خبر از تباهی و زوال اخلاق آدمی می‌دادند. و همین زمینه‌ساز رشد و شکل‌گیری ادبیاتی شد که به آن پلیسی سیاهمی‌گفتند و در سینما در سال‌های بعد از جنگ جهانی دوم به نوآر شهرت یافت. گونه‌ای که بعدها چندلر آن‌را واکنش نویسندگان و هنرمندان به وضعیت نابسمان اقتصادی، اجتماعی و سیاسی زمانه دانست.

از مهم‌ترین ویژگی‌های رمان‌ها و داستان‌های این نسل از نویسندگان، اهمیت یافتن جایگاه قاتل است. اگر در گذشته، قاتل کسی بود که فریب خصایل پست انسانی و غرایز اولیه‌ی حیوانی‌اش را خورده بود، در این داستان‌ها، قتل عمدتا به دست کسانی رخ می‌داد که پیچیدگی‌های روانی فراوانی داشتند و نمی‌شد به راحتی جنایت آن‌ها را به خصلتی مشخص فروکاهید. حضور زنی فریبنده و کارآگاهی که خود نیز مشکلات شخصیتی فراوانی دارد از دیگر ویژگی‌های قصه‌های پلیسی این دوره است. جیمز ام. کین از سرآمدان نویسندگان این دوره است.

جیمز کین، با نگارش و انتشار دو رمان غرامت مضاعف و پستچی همیشه دوبار زنگ می‌زند نتنها در میان مخاطبان ادبیات داستانی شهرت فراوانی یافت، بلکه توانست بر نویسندگان هم‌دوره‌ی خودش، ریموند چندلر و دشیل همتهم تاثیر بگذارد. حتا بعدها، آلبر کامو اعتراف کرد که در آفرینش بیگانه‌ از راوی رمان “پستچی” تاثریات فراوانی گرفته. “غرامت مضاعف” و “پستچی همیشه دوبار زنگ می‌زند” به‌واسطه‌ی نسخه‌‌ی مشهور سینمایی‌شان، سال‌هاست برای مخاطب ایرانی آشنا هستند؛ با این همه این دو اثر مهم که در لیست ۱۰۰۱ رمانی که باید پیش از مرگ خواند، آمده‌اند، خیلی دیر به فارسی ترجمه شده‌اند.

مشخصه اصلی رمان‌های کین ریتم پرشتاب، استفاده از راوی اول شخص، زبان محاوره و تعلیق‌های مداوم است. هم نشینی این ویژگی‌ها در رمان “پستچی همیشه دو بار زنگ می‌زند” این اثر را به یکی از ماندگارترین‌های ادبیات‌ داستانی آمریکا تبدیل کرده است. گراهام گرین رمان “پستچی همیشه دو بار زنگ می‌زند” را درخشان‌ترین اثر جیمز ام‌. کین توصیف کرده بود.

طرح داستان:

این رمان جنایی، به صورت یک فلاش‌بک و حاوی اعترافات یک مرد می باشد و هنر نویسنده در این است که این اعترافات را به گونه‌ای نوشته که گویی راوی اول شخص در حال بیان خاطرات خود است. “پستچی همیشه دوبار زنگ می‌زند” طرح داستانی جنایی و جذاب دارد و نوع پرداختش نیز کاملا دینامیک و پویاست. یعنی داستان اصلا و در هیچ مقطعی هویت ایستا ندارد و با سرعت پیش می‌رود. در مطالعه این رمان، وقایع و اتفاقات به سرعت از مقابل چشم خواننده عبور کرده و لحن روایتی که نویسنده برای راوی خود در نظر گرفته، مانند روغن روان‌کننده، مطالعه سطور این کتاب را سهل و آسان می‌کند. به عبارت دیگر، جیمز کین هیچ جمله یا سطری را برای کش دادن داستان به کار نبرده و در تمامی صفحات کتاب، قصه‌گوست.

این رمان حاوی طنزی سیاه است که در فرازهایی بار گوتیک به خود گرفته و طنزش به طور کامل جلوه خود را از دست می‌دهد. در واقع لحن راوی داستان است که بار طنز این اثر را به دوش می‌کشد چون اگر این لحن را از اثر بگیریم، داستان کاملا جدی و جنایی است. لحنی که راوی اثر دارد، به خوبی کلافگی یک انسان عامی و به قول خود شخصیت، ولگرد را نشان می‌دهد.

راوی داستان:

راویِ رمان‌، خود قاتل است و کارآگاه‌ها صرفا کارگزاران سیستمی بوروکراتیک هستند و عمدتا جز برای رفع تکلیف و البته، انگیزه‌ها و رقابت‌های شخصی دست به کار نمی‌شوند. راوی یا همان قاتل، انسانی‌ست که برای رسیدن به آرزوهای نچندان بزرگش دست به قتل می‌زند. او نه همچون قاتلین رمان‌های گذشته، بدطینت است، و نه بخاطر خصایل پست انسانی مرتکب جنایت می‌شود. او انسانی‌ست معمولی که نتوانسته در جامعه جایگاهی برای خود دست و پا کند. او انسانی‌ست بی جا و مکان و طرد شده که توجه و محبت را بعد از سا‌ل‌ها تجربه می‌کند و برای حفظ آن حاضر می‌شود دست به قتل بزند. در واقع قاتلین رمان جیمز کین، انسان‌هایی هستند ناامید و بدبخت که برای تغییر سرنوشت تلخشان، تحت تاثیر نیاز و شهوت، تصمیم‌های اشتباهی می‌گیرند و دست به خشونت‌هایی می‌زنند که عاقبتشان را شوم‌تر از گذشته‌شان می‌سازد. و البته در این راه، دچار کلیشه‌های عذاب‌وجدان نمی‌شوند و صرفا برخی جزئیات عملشان که منجر به شکست جنایتشان شده را مذمت می‌کنند. شاید همین مضامین باعث شده تا ایده‌ی “بیگانه” در ذهن آلبر کامو شکل بگیرد.

هویت و روح آمریکایی داستان:

“پستچی همیشه دوباره زنگ می‌زند” کاملا هویت و روح آمریکایی دارد. جنس طنزش نیز همین‌گونه و ویژه نویسندگان معاصر آمریکایی است. هویت و روحی که به آن اشاره می‌شود، ناظر بر ولگرد بودن و زندگی کولی‌وار مردی است که زندگی‌اش ناغافل خواننده را به یاد خوشه‌های خشم و سفرهای در جاده خانواده آمریکایی می‌اندازد.

شخصیت اصلی داستان:

شخصیت اصلی “پستچی همیشه دوبار زنگ می‌زند” فرانک، مردی کولی‌ و به تعبیر خودش ولگرد است که در بیشتر صفحات این کتاب، پایش بند شده و نمی‌تواند ولگردی کند ولی به هر حال روح ولگردی‌اش در میان سطور داستان، تبلور دارد.

پیام اخلاقی داستان:

داستان این رمان، با وجود همه فراز و فرودها و رفتار غیراخلاقی شخصیت‌ها، در مجموع، اثری کاملا اخلاقی است که نویسنده‌اش پیام مد نظر خود را به طور غیرمستقیم و کاملا ملایم به خواننده القا می‌کند: «آدم مکافات عمل خود را خواهد داد. (در این دنیا)». اگر بخواهیم تمام داستان را برای مخاطبان این یادداشت لو ندهیم، باید درباره طرح و فکر اولیه این رمان، به طور خلاصه بگوییم که اگر گناه کنی و از زیر بار جزایش فرار کنی، یا اصطلاحا قسر در بروی، سرانجام به خاطر همان گناه به تله خواهی افتاد، حتی در جایگاهی که ممکن است گناهکار نباشی!

نام داستان:

جیمز کین در مقدمه کتاب غرامت مضاعف به این نکته اشاره می کند که عنوانِ پستچی همیشه دو بار زنگ میزند از مکالمه ای که او با وینسنت لاورنسِ فیلمنامه نویس داشته، نشات گرفته است. بر طبق اظهارات کین، لاورنس پیرامون استرس و نگرانی در مورد یک نسخه خطی مشهور که پستچی قرار بود برایش بیاورد، با او صحبت کرده بود و با عنوان اینکه این پستچی همیشه دو بار زنگ در را به صدا در می آورد، گفته بود می دانم چه موقع این پستچی به در خانه آمده است. (روی هوپس در بیوگرافی که از کین نوشته پیرامون این مکالمه عنوان می کند که لاورنس به کین گفته بود که این پستچی همیشه دو بار زنگ می زند و او گاهی از صدای زنگ در آنقدر مضطرب است که به حیاط خلوت می رود تا صدای زنگ به گوشش نرسد. اما این چاره کارساز نبود؛ چرا اگر چه زنگ اول شنیده نمی شد، ولی زنگ دوم حتی از حیاط خلوت هم به گوش می رسید)

به هر حال، این گفت و گو الهام بخش کین در انتخاب عنوان “پستچی همیشه دو بار زنگ می زند” برای رمان خود می شود. با بحث های مفصل تری که کین و لاورنس بعد از آن داشتند، هر دو به این نتیجه رسیدند که چنین عنوانی می تواند به صورت استعاری به وضعیت “فرانک چمبرز” در پایان رمان اشاره داشته باشد. با در نظر گرفتن پستچی به عنوان خدا یا سرنوشت، برای فرانک تحویل دادن بسته به معنی مجازاتِ قتلِ شوهر کورا و صاحب رستوران است. اگر چه فرانک زنگِ اول پستچی را نشنیده بود، (قتل صاحب رستوران برای او مجازاتی در پی ندارد)؛ اما پستچی برای بار دوم زنگ می زند و اینبار صدای زنگ او به گوش فرانک می رسد (فرانک اشتباها به جرم قتل کورا دستگیر شده و به مرگ محکوم می شود). پستچی (خدا یا سرنوشت) بالاخره بسته خود را تحویل می دهد (فرانک را به مجازات عملِ اولیه خودش می رساند).

آیا می دانستید:

• به خاطر فضای خشن و جنسیِ “پستچی همیشه دو بار زنگ می زند”، انتشار این کتاب در شهر بوستون (واقع در ایالت ماساچوست) ممنوع شد.

• “پستچی همیشه دو بار زنگ می زند” در لیست ۱۰۰ رمان برتر به انتخاب کتابخانه مدرن قرار دارد.

 

اطلاعات کتاب

• کتاب پستچی همیشه دو بار زنگ میزند ترجمه ای است از کتاب The Postman Always Rings Twice (به فارسی: پستچی همیشه دو بار زنگ می زند) که نخستین بار سال ۱۹۳۴ توسط انتشارات Alfred A. Knopf در آمریکا منتشر شد.

 

کتاب: پستچی همیشه دو بار زنگ میزند

 


موضوعات مرتبط: کتاب پستچی همیشه دو بار زنگ میزند
برچسب ها: دانلود کتاب پستچی همیشه دو بار زنگ میزند از جیمس م , دانلود کتاب پستچی همیشه دو بار زنگ میزند , جیمس م کین , فیلتاب

تاريخ : سه شنبه ۱۳۹۸/۰۲/۱۷ | 16:0 | نویسنده : مهدی رنجبر |
 

 

                                    

 

 

نویسنده: مارگارت اتوود

مترجم: شهین آسایش

انتشارات: ققنوس

زبان: فارسی

تعداد صفحات: ۴۷۵ صفحه

فرمت: PDF

حجم: ۴٫۴۴ مگابایت

 

 

خلاصه داستان

زمان: ۱۹۹۰ میلادی

مکان: کانادا (استان انتاریو: شهر تورنتو)

“زینیا” زن‌ بی‌نظیری‌ است‌؛ اما این‌ بی‌نظیری‌ به‌ سود “رُز”، “کاریز” و “تونی‌” نیست‌؛ زنانی‌ که‌ دلنشین‌ترین‌ بهانه‌های‌ هستی‌ خود را بر سر آشنایی‌ با این‌ زنِ باهوش‌ و زیبا می‌گذارند. حاصل‌ اعتماد این‌ سه‌ زن‌ به‌ زینیا، زنی‌ که‌ بی‌قیدانه‌ بداندیش‌ است‌ و دلفریبانه‌ زیبا، زخم‌ مشترکی‌ است‌ که‌ با مرگ‌ زینیا تسکینی‌ ناچیز یافته‌ است‌. و اکنون‌ زینیا هر چند درگذشته‌ است‌ اما ناگهان‌ ظاهر شده‌، شاید برای‌ آن‌ که‌ همچنان‌ ویرانی‌ به‌ بار آورد …

 

 کتاب: عروس فریبکار  (نسخه تایپ شده) (جزء لیست ۱۰۰۱ کتاب که قبل از مرگ باید خواند)


 

 


موضوعات مرتبط: کتاب عروس فریبکار
برچسب ها: دانلود کتاب عروس فریبکار , مارگارت اتوود , دانلود کتاب عروس فریبکار اثر مارگارت اتوود , فیلتاب فانتزی

تاريخ : سه شنبه ۱۳۹۸/۰۲/۱۷ | 9:36 | نویسنده : مهدی رنجبر |

 

 

ولخرجی های گاه و بیگاه سلبریتی ها مسأله ی عجیبی نیست و شاید هر کس دیگری هم که ثروت آن ها را داشته باشد ترجیح بدهد از هر چیزی بهترینش را داشته باشد؛ مثل عمارت های عظیم و مجلل، ماشین های لوکس، لباس های پر زرق و برق و جواهرات و غذاهای گران قیمت.

به گزارش مووی مگ به نقل از روزیاتو، اما گاهی ولخرجی های سلبریتی ها شکل خنده دار و بی معنی ای پیدا می کند و آن ها پول بسیار زیادی صرف را چیزهای عجیبی می کنند. در ادامه به چند مورد از عجیب ترین ولخرجی های سلبریتی ها ثروتمند دنیا می پردازیم.

قسمت اول این گزارش را اینجا بخوانید.

۱۰- جورج لوکاس

585c1da6ba58c323008b4670 960 720

جورج لوکاس، کارگردان امریکایی مجموعه فیلم های جنگ ستارگان، ملک عظیم و سر سبز خود در کالیفرنیا را به مبلغ ۱۰۰ میلیون دلار خریداری کرد. او برای محافظت از سرمایه اش، دوازده آتش نشان تمام وقت و تعدادی داوطلب استخدام و چند ماشین آتشنشانی اجاره کرده است.

۱۱- جاستین بیبر

جاستین بیبر

بیبر در سال ۲۰۱۱ برای جشن هالووین یک دندان مصنوعی سفارشی از جنس طلا به قیمت ۵ هزار دلار خریداری کرد.

۱۲- بیانسه

بیانسه

بیانسه در اجرایی که در مراسم اهدای جوایز BET در سال ۲۰۰۷ داشت، شلواری از طلا به تن کرده بود که ۱۰۰ هزار دلار قیمت داشت.

۱۳- ویکتوریا بکام

ویکتوریا بکام

ویکتوریا بکام در سال ۲۰۱۱ یک گوشی آیفون با روکشی از طلا به قیمت ۳۵،۹۹۸ دلار خریداری کرد. این تلفن دست ساز از ۱۵۰ گرم طلای ۲۴ عیار ساخته شده بود.

۱۴- لیدی گاگا

لیدی گاگا

لیدی گاگا در سال ۲۰۱۰ یک دستگاه تشخیص میدان الکترومغناطیسی به مبلغ ۵۰ هزار دلار خریداری کرد تا در جریان تورهای کنسرتش، ارواح را از خود دور نگه دارد!

۱۵- بونو

بونو

بونو، موزیسین مشهور ایرلندی، در سال ۲۰۰۳ برای شرکت در یک مراسم خیریه به ایتالیا سفر کرده بود که متوجه شد کلاه محبوبش را در لندن جا گذاشته است. بونو با پرداخت ۱۵۰۰ دلار ترتیبی داد تا کلاهش را فوراً با هواپیما بفرستند. او علاوه بر بلیت هواپیمایی که کلاهش خریداری کرد، برای تاکسی، بیمه و انعام هم هزینه کرده بود.

۱۶- اپرا وینفری

اپرا وینفری

وینفری علاقه ی زیادی به حمام کردن دارد. او یک وان حمام دست ساز از جنس مرمر و اونیکس دارد که مطابق با فرم بدن او طراحی شده است.

۱۷- مایک تایسون

مایک تایسون

مایک تایسون، بوکسور مشهور و بازنشسته ی امریکایی، یک وان حمام از جنس طلای ۲۴ عیار به قیمت ۲/۲ میلیون دلار و ۳ ببر بنگال دارد. این ولخرجی های عجیب و غریب احتمالا در ورشکستگی چند سال پیش تایسون نقش داشتند.

۱۸- جانی دپ

جانی دپ

در جریان درگیری قانونی جانی دپ با یکی از مدیران مالی سابقش، اسناد قانونی از سبک زندگی ولخرجانه ی جانی دپ پرده برداشتند. دپ هر ماه فقط ۳۰ هزار دلار را صرف خرید شراب هایی از سراسر دنیا برای مصرف شخصی اش می کند.

جانی دپ علاوه بر کشتی تفریحی ۱۸ میلیون دلاری اش که بعدها آن را به جی. کی. رولینگ، نویسنده ی مجموعه کتاب های هری پاتر فروخت، ۱۴ خانه در اقصی نقاط دنیا، ۴۵ ماشین لوکس و ۷۰ گیتار کلکسیونی دارد.


موضوعات مرتبط: ولخرجی های عجیب و باورنکردنی سلبریتی های جهان
برچسب ها: ولخرجی های عجیب و باورنکردنی سلبریتی های جهان , مهدی رنجبر , فیلتاب فانتزی , معرفی کتاب فانتزی

تاريخ : یکشنبه ۱۳۹۸/۰۲/۱۵ | 9:44 | نویسنده : مهدی رنجبر |

 

ولخرجی های گاه و بیگاه سلبریتی ها مسأله ی عجیبی نیست و شاید هر کس دیگری هم که ثروت آن ها را داشته باشد ترجیح بدهد از هر چیزی بهترینش را داشته باشد؛ مثل عمارت های عظیم و مجلل، ماشین های لوکس، لباس های پر زرق و برق و جواهرات و غذاهای گران قیمت.

به گزارش مووی مگ به نقل از روزیاتو، اما گاهی ولخرجی های سلبریتی ها شکل خنده دار و بی معنی ای پیدا می کند و آن ها پول بسیار زیادی صرف را چیزهای عجیبی می کنند. در ادامه به چند مورد از عجیب ترین ولخرجی های سلبریتی ها ثروتمند دنیا می پردازیم.

۱- کیتی پری

کتی پری

پری برای تولد ۳۵ سالگی نامزد سابقش، راسل برند در سال ۲۰۱۰، یک بلیت سفر با فضاپیمای کمپانی ورجین گلکتیک خرید که ۲۰۰ هزار دلار قیمت آن شد. از آنجایی که این زوج بعدها از هم جدا شدند معلوم نیست در نهایت چه اتفاقی برای آن بلیت افتاد.

۲- اشتون کوچر

اشتون کوچر

کوچر هم یک بلیت سفر با فضاپیمای ورجین گلکتیک برای خودش خریداری کرد. او در سال ۲۰۱۲ برای این سفر فضایی ثبت نام کرد تا پانصدمین مسافر این فضاپیما باشد.

۳- ماریا کری

ماریا کری

کری و همسر سابقش نیک کنون، در خانه ی خود یک اتاق پر از شکلات و آبنبات برای بچه هایشان درست کرده بودند.

۴- نیکلاس کیج

نیکلاس کیج

در سال ۲۰۰۷ در جریان مزایده ی جمجمه ی دایناسوری که متعلق به کشور مغولستان بود میان کیج و لئوناردو دیکاپریو بر سر تصاحب آن رقابتی در گرفته بود که در نهایت کیج با پیشنهاد مبلغ ۲۷۶ هزار دلار صاحب جمجمه ی ۶۷ میلیون ساله ی تیرانوساروس باتار شد. با این حال، در سال ۲۰۱۵، بعد از آنکه معلوم شد جمجمه توسط قاچاقچی ها از مغولستان سرقت شده بود، کیج مجبور به بازگرداندن آن شد.

۵- پاریس هیلتون

پاریس هیلتون

پاریس هیلتون در سال ۲۰۰۹ ویلایی به قیمت ۳۲۵ هزار دلار برای سگ هایش خریداری کرد. این ویلای ۲ طبقه با حدود ۲۸ متر مربع وسعت، یک ایوان، چلچراغی با کریستال های مشکی و مبلمان طراحی شده دارد.

۶- سلین دیون

سلین دیون

سلین دیون از سال ۲۰۰۲ به مدت ۳ سال در هتل سزار پالاس شهر لاس وگاس سکونت داشت. به خواست دیون یک دستگاه رطوبت ساز هوا به ارزش ۲ میلیون دلار در محل اجراهای او نصب شد تا از تارهای صوتی او در برابر آب و هوای سخت و بیابانی لاس وگاس محافظت شود. این دستگاه هنگامی که دیون مشغول اجرا بود، بر بالای صحنه قرار می گرفت.

۷- کلی رولند

kelly rowland beyonce

کلی رولند، بازیگر و خواننده ی امریکایی در مهمانی بیبی شاور بلو آیوی، دختر بیانسه و جی زی، خوانندگان مشهور، یک وان حمام نوزاد هدیه داد که با کریستال های سواروسکی تزئین شده بود (بیبی شاور مهمانی زنانه ای است که برای نخستین فرزند هر خانواده ای توسط دوستان مادر نوزاد برگزار می شود). این وان ۵،۲۰۰ دلاری تنها یکی از هدایای گران قیمت این مهمانی بود.

۸- تامارا اکلستون

تامارا اکلستون

تامارا اکلستون، مدل بریتانیایی، یک وان حمام کریستالی به ارزش ۱/۵ میلیون دلار دارد. خود کریستال حدود ۸۰۰ هزار دلار قیمت داشت و چند صد هزار دلاری هم هزینه ی جمع آوری کریستال ها، ساخت وان و آماده سازی کف خانه ی اکلستون شد.

۹- دونالد ترامپ

jet set trump plane 06

دونالد ترامپ یک جت ۱۰۰ میلیون دلاری دارد که بسیاری از امکانات آن از طلا ساخته شده اند، مثل سینک دستشویی جت که روکشی از جنس طلا دارد.


موضوعات مرتبط: ولخرجی های عجیب و باورنکردنی سلبریتی های جهان
برچسب ها: ولخرجی های عجیب و باورنکردنی سلبریتی های جهان , مهدی رنجبر , فیلتاب فانتزی , معرفی کتاب فانتزی

تاريخ : جمعه ۱۳۹۸/۰۲/۱۳ | 9:42 | نویسنده : مهدی رنجبر |

 

مردمان سرزمین آفتاب تابان برای ایرانی‌ها ملتی کاملاً شناخته شده‌ هستند و سال‌‌های سال است که فیلم‌های ژاپنی را می‌بینیم. سینمای ژاپن در طول سال‌ها همانند فناوری‌های این کشور، پیشرفت زیادی داشت و سال ۲۰۱۸، سال بسیار خوبی برای سینمای ژاپن بود.

به گزارش مووی مگ به نقل از برترین ها، در این سال فیلم‌های کم‌خرجی مانند «یک تکه از مرده» (One Cut of the Dead)، را شاهد بودیم که به‌رغم بودجه ساخت بسیار کم، شهرت جهانی پیدا کرد و در کنار فروش بسیار بالا در گیشه‌ها، به لحاظ هنری نیز در جشنواره‌های مختلف شاهد این فیلم نوآورانه ژاپنی بودیم.

از طرف دیگر در سال ۲۰۱۸ هیروکازو کورئیدا و شینیا تسوکاموتو، ۲ تن از چهره‌های شاخص سینمای ژاپن نیز فیلم‌های مطرحی را معرفی کردند. فیلم هیروکازو کورئیدا در جشنواره کن بسیار خوش درخشید و شینیا تسوکاموتو نیز پس از مدت‌ها یک اثر ناب سامورایی را عرضه کرد. این موارد باعث شد تا سال ۲۰۱۸ برای سینمای ژاپن به سالی درخشان تبدیل شود که سینماگران و تماشاچیان فیلم به راحتی نتوانند از کنار آثار ژاپنی در این سال بگذرند. در نتیجه پایان سال میلادی ۲۰۱۸ را به فال نیک گرفتیم تا با هم نگاهی به بهترین فیلم‌های سینمای ژاپن در این سال داشته باشیم.

لازم به ذکر است بعضی از فیلم‌هایی که در ادامه به آنها اشاره می‌کنیم در انتهای سال ۲۰۱۷ منتشر شده‌اند اما از آنجایی که آثار با‌ارزشی بودند این فیلم‌ها را هم در فهرست بهترین فیلم‌های سال ۲۰۱۸ قرار دادیم.

1. فیلم دریا (Sea)

دریا (Sea)

داستان این فیلم زندگی یک دختر دبیرستانی را روایت می‌کند که بسیار خجالتی و کم‌رو است، همکلاسی‌های این دختر در مدرسه به او زور می‌گویند و هیروشی که نام دختر نقش اول این فیلم است رؤیای ورود به دانشگاه را در سر می‌پروراند تا با ادامه تحصیل بتواند از شهر و دیارش به جاهای بهتری نقل مکان کند. اما روزگار به هیروشی رحم نمی‌کند و مورد تجاوز همکلاسی‌هایش قرار می‌گیرد.

هیروشی این موضوع را با کسی در میان نمی‌گذارد و پس از پایان دبیرستان مامور پخش روزنامه می‌شود. داستان فیلم دریا در دو بازه زمانی روایت می‌شود، در قسمتی که مربوط به گذشته و خاطرات هیروشی است شاهد روایت رویارویی او با زورگوهای دوران دبیرستان هستیم، قسمت دیگر فیلم نیز داستان هیروشی را هشت سال پس از حادثه تجاوز روایت می‌کند.

ضرب‌آهنگ این فیلم قابل قبول است اما باز هم جاداشت به گذشته هیروشی بیشتر پرداخته ‌می‌شد، البته این امر را می‌توان به پای جوان بودن کارگردان فیلم دریا گذاشت، با این حساب انتظار می‌رود در آینده‌ فیلم‌های پخته‌تری را از این کارگردان شاهد باشیم. در مجموع می‌توان گفت فیلم دریا، یکی از آثار مهم ژاپنی در سال ۲۰۱۸ است که علاقه‌مندان سینمای ژاپن باید حتماً آنرا تماشا کنند.

2. فیلم مسیر زندگی (Passage of Life)

مسیر زندگی (Passage of Life)

این فیلم بر اساس زندگی واقعی خانواده‌ای از کشور برمه روایت می‌شود که به صورت غیرقانونی و بدون ویزا به توکیو مهاجرت می‌کنند. خین (Khine) و همسرش ایزاک (Issace)، به‌طور غیرمجاز در یک رستوران مشغول به‌کار می‌شوند و زندگی بسیار معمولی را با دو فرزند ۷ و ۴ ساله‌شان در پیش می‌گیرند. این بچه‌ها در ژاپن بزرگ شده‌اند و به‌سختی به زبان برمه‌ای صحبت می‌کنند.

پدر و مادر این خانواده به دنبال پناهندگی سیاسی هستند و مدعی می‌شوند زندگی آنها در برمه در خطر است. اما مقامات ژاپنی این درخواست را قبول نمی‌کنند. پدر خانواده پس از رد درخواست بیمار می‌شود و سر از بیمارستان در می‌آورد، مادرش بچه‌ها نیز به این فکر می‌افتد که دوباره به برمه برگردند.

با توجه به موج مهاجرینی که در قسمت‌های مختلف دنیا شاهد آن‌ هستیم می‌توان گفت کارگردان فیلم «مسیر زندگی» به موضوعی مهم و بااهمیت پرداخته است. هنرپیشه‌های این فیلم نیز در ایفای نقش مهاجرینی که هیچ چیزی برای از دست‌دادن، ندارند به‌خوبی ایفای نقش کرده‌اند و با فیلمی خانوادگی طرف هستیم که بدون شک احساسات را در تماشاگر بر می‌انگیزد.

3. فیلم یک تکه از مرده (One Cut of the dead)

یک تکه از مرده (One Cut of the dead)

زامبی‌ها دنیای سینما و تلویزیون را به تسخیر درآروده‌اند و سالی نیست که شاهد چندین فیلم با محوریت زامبی‌ها نباشیم. ژاپنی‌ها نیز که علاقه بسیار زیادی به زامبی‌ها دارند با معرفی فیلم یک تکه از مرده در سال ۲۰۱۸ نشان دادند که فیلم‌های زامبی همچنان طرفداران زیادی دارند.

این فیلم یک سر و گردن بالاتر از بسیاری از فیلم‌های زامبی همرده خودش است و با توجه به تعداد زیاد فیلم‌های زامبی انصافاً باید گفت کارگردان این فیلم کاری کرده کارستان. شاید بتوان یکی از دلایل موفقیت فیلم «یک تکه از مرده» را سبک متفاوت روایت داستان آن دانست. این اثر در‌واقع فیلمی است درباره فیلم‌های زامبی‌ها که به مسیر ساخت فیلم‌های زامبی‌محور می‌پردازد و سعی می‌کند تمامی جوانب این فیلم‌ها را دست‌بیاندازد و به‌نوعی با این‌گونه فیلم‌ها شوخی کرده باشد.

ابتدای فیلم «یک تکه از مرده» شاهد مراحل آماده‌سازی یک فیلم هستیم که قرار است در آن شاهد حمله زامبی‌ها باشیم. سپس هیگوراشی، کارگردان این فیلم یک ساختمان متروک و خالی از سکنه را برای فیلمبرداری انتخاب می‌کند. این فرآیند ممکن است ساده و کمی عجیب به‌نظر برسد اما باور کنید همین عجیب‌بودن این فیلم است که باعث موفقیت آن شد. برای نمونه می‌توان به تیتراژ پایانی فیلم اشاره کرد که متن‌ها از لحاظ زمانی به‌صورت معکوس نمایش داده می‌شود. فیلم یک تکه از مرده با هزینه‌ای حدود ۳ میلیون ین ساخته شد و در گیشه چیزی بیشتر از ۳ میلیارد ین فروش کرد. با این حساب پیشنهاد می‌کنیم حتی اگر اهل فیلم‌های زامبی‌محور نیستید باز هم به تماشای این فیلم بنشینید.

4. فیلم لیوِرلیف (Liverleaf)

لیوِرلیف (Liverleaf)

معادل واژه‌ لیورلیف در زبان ما به نوعی گیاه با نام برگ‌جگر اشاره می‌کند، و با یک درام ژاپنی نوجوان‌محور طرف هستیم که به زورگویی نوجوانان قلدر به ضعیف‌ها اشاره می‌کند. این فیلم در اصل بر اساس یک مانگای ژاپنی با نام میسومیسو (Misumisou)، ساخته شده و شاهد روایت داستان دخترکی با نام هاروکا هستیم که به تازگی در یک مدرسه جدید ثبت‌نام کرده است. تنها دوست وی، یک دختر با نام میتسورو است که او هم در این مدرسه تازه‌وارد است.

یکی از روزها این دو دختر مشغول عکس‌برداری از روستایی می‌شوند که از برف پوشیده شده است، در راه بازگشت هاروکا متوجه می‌شود که خانه‌اش آتش گرفته و تمامی اعضای خانواده‌اش در این حادثه از بین می‌روند، در نتیجه هاروکا سرشار از کینه و نفرت می‌شود و می‌خواهد از افرادی که دائم به او زور می‌گفتند و باعث مرگ خانواده‌اش شده‌اند به بدترین شکل ممکن انتقام بگیرد. ایسوکه ناییتو (Eisuke Naito)، کارگردان این فیلم خشونت را به حد اعلای خود رساند و صحنه‌های انتقام‌جویانه‌ زیادی را در این فیلم شاهد هستیم که هاروکا با بی‌رحمی تمام حساب زورگویان را کف دستشان می‌گذارد.

5. فیلم پرنده‌های بی‌نام (‌Birds Without Names)

پرنده‌های بی‌نام (‌Birds Without Names)

یکی از شخصیت‌های اصلی این فیلم دختری با نام تواکو (towako)، است. این دختر هدفی در زندگی ندارد و دائم به دوست‌پسر قبلی‌اش، کوروساکی (Kurosaki)، فکر می‌کند. از به‌هم خوردن رفاقت این دو چیزی حدود ۸ سال می‌گذرد اما تواکو هنوز مهر کوروساکی را به دل دارد. از قرار معلوم کوروساکی یار خوبی برای تواکو نبوده و ظلم و جفای زیادی در حق دلدارش روا کرده بود و او را تا حد مرگ کتک می‌زد. در این بین تواکو با مردی با نام جینجی (Jinki)، زندگی می‌کند، او یک کارگر است و ۱۵ سال از تواکو بیشتر سن دارد. تواکو از جینجی بدش می‌آید و دائم به او بد و بیراه می‌گوید اما از آنجایی که خرج تواکو را جینجی می‌دهد، چاره‌ای به غیر از تحمل او ندارد.

داستان به همین روال ادامه پیدا میکند تا اینکه یک کارآگاه سراغ تواکو را می‌گیرد و به او می‌گوید که کوروساکی گم شده است تا داستان ضرب‌آهنگ‌ سریع‌تری پیدا کند و داستان جذاب‌تر شود.

کازویا شیرایشی (Kazuya Shiraishi)، کارگردان فیلم پرنده‌های بی‌نام، به‌خوبی توانسته است حس و حال نگرانی شخصیت‌های داستان را به تماشاگر منتقل کند، بازی هنرپیشه نقش تواکو نیز در این فیلم مثال‌زدنی است و تعامل او با اطرافیانش کاملاً اضطراب و نگرانی‌های درونی او را نشان می‌دهد. داستان فیلم نیز تا انتها کشش دارد و با جلو رفتن فیلم، لایه‌های بیشتری از زندگی گذشته تواکو روشن می‌شود.

6. فیلم شعر بد توکیو (Bad Poetry Tokyo)

شعر بد توکیو (Bad Poetry Tokyo)

کارگردان این فیلم جوانی تازه‌کار متولد هندوستان است که پس از فار‌غ‌التحصیلی در دانشکده افسری، به دنیای سینما رو آورده است. با این حساب در اولین نگاه انتظار نمی‌رود فیلم شعر بد توکیو، محصول خوبی از آب در آمده باشد اما انصافاً باید گفت آنشول چوهان (Anshul Chauhan)، به خوبی توانسته سر و ته فیلم «شعر بد توکیو» را جمع کند. این فیلم شروع بسیار نفس‌گیری دارد و داستان زنی ۳۰ ساله با نام جون فوجیتا (Jun Fujita)، را روایت می‌کند که فارغ‌التحصیل رشته زبان انگلیسی از دانشگاه توکیو است. جون فوجیتا علاقه زیادی به هنرپیشگی دارد، اما مجبور است برای گذران زندگی در یک باشگاه شبانه کار کند و مجالی برای حضور در کلاس‌های هنرپیشگی پیدا نمیکند. دوست‌پسر جون نیز در همین باشگاه کار می‌کند و وضع مالی خوبی ندارد.

جون به آینده امیدوار است و تمام پول‌های خودش را پس‌‌انداز می‌کند تا روزی به کلاس‌های بازیگری برود، در این بین با خیانت دوست‌پسرش روبرو می‌شود و وضعیت دشوار کار و شکست‌ عشقی که تجربه کرد او را به روستای محل زندگی‌اش در ناگانو (Nagano)، باز می‌گرداند.

در این روستا، خانواده‌اش روی خوشی به او نشان نمی‌دهند اما دوست‌پسر قدیمی جون از او پشتیبانی می‌کند. داستان فیلم شعر بد توکیو بسیار پیچیده‌تر از چیزی است که به آن اشاره شد و با یک فیلم خوش‌ساخت و زیبا طرف هستیم که شونا لیجیما (Shuna Lijima)، در نقش جون فوجیتا، بازی فراموش نشدنی و احساسی را به نمایش می‌گذارد.

7. فیلم خون گرگ‌ها (Blood Of the Wolves)

خون گرگ‌ها (Blood Of the Wolves)

این فیلم را کارگردان نام‌آشنای ژاپنی، کازویا شیرایشی (Kazuya Shiraishi)، کارگردانی کرده و فیلم‌نامه آن اقتباسی از کتابی نوشته یوکو یوزوکی (Yoko Yuzoki)، است. داستان فیلم خون‌گرگ‌ها در سال ۱۹۸۸ در منطقه هیروشیما روایت می‌شود و با روایتی از گروه‌های یاکوزایی طرف هستیم.

در این فیلم شاهد روایت داستان پلیسی با نام شوئیچی هیوکا (Shuichi Hioka) هستیم که یک پلیس تازه‌وارد در اداره پلیس شرق ناحیه کورهارا (Kurehara)، به‌حساب می‌آید، این پلیس جوان با کارآگاه شوگو اُگامی (Shogo Ogami) همکار می‌شود. دست این کارآگاه پلیس در دست تبهکاران یاکوزا است و تا این جای داستان جذابیت خاصی را شاهد نیستم تا اینکه متوجه می‌شویم این پلیس جوان در‌واقع از طرف اداره تحقیقات داخلی پلیس برای تحقیقات بیشتر در خصوص خلاف‌کاری‌های کارآگاه اُوگامی با او همکار شده است.

این فیلم داستانی کاملاً سرگرم کننده و جذاب دارد و به‌خوشی چهره‌سیاه و پلید گروه‌های یاکوزا را به تصویر کشیده است. جالب اینجاست که داستان فیلم خون گرگ‌ها در ابتدا کلیشه‌ای به نظر می‌رسد اما کارگردان لایه‌های پنهان زیادی در این داستان قرار داده و تماشاچیان با اتفاق‌های غیرمنتظره‌ای روبرو می‌شوند.

8. سارقین مغازه (Shoplifters)

سارقین مغازه (Shoplifters)

هیروکازو کورئیدا در سال ۲۰۱۷ فیلم سومین قاتل (The Third Murder) را روی صحنه برد، همان‌گونه که از نام این فیلم پیداست، فیلم سومین قاتل داستانی جنایی داشت و پرداختن به این‌گونه داستان‌ها در تخصص هیروکازو کورئیدا نیست، در نتیجه در سال ۲۰۱۸ فیلم سارقین مغازه را از کورئیدا شاهد بودیم که داستانی درام و خانوادگی دارد. داستان جذاب این فیلم باعث شد تا سارقین مغازه به یکی از بهترین آثار کورئیدا در چند سال اخیر تبدیل شود.

این فیلم جایزه جشنواره کن را برای کورئیدا به ارمغان آورد و با توجه به سابقه‌ای که از کورئیدا در ساخت فیلم‌های جنایی و پلیسی در فیلم سومین قاتل سراغ داشتیم، فیلم سارقین مغازه نیز به اثری درام تبدیل شد که ته‌مایه‌ای از سبک جنایی را نیز در این فیلم شاهد بودیم.

این فیلم داستان اوسامو شیباتا (Osamu Shibata) و همسرش نوبویو (Nobuyo) را روایت می‌کند که در یک خانه کوچک به‌همراه پسرشان، شوتا (shota)، دخترشان آکی (Aki)‌ و مادربزرگ این بچه‌ها در کنار هم زندگی می‌کنند. آکی هر روز سخت تلاش می‌کند اما پول چندانی به خانه نمی‌آورد، در نتیجه این اعضای این خانواده‌ برای پرکردن شکم خودشان چاره‌ای ندارند به‌غیر از اینکه به سرقت از مغازه‌ها رو بیاورند.

در همین حین زمانی که مشغول سرقت بودند دختری با نام جوری (Juri) را ملاقات می‌کنند که تک و تنها برای خودش نشسته بود و بازی می‌کرد، اوسامو تصمیم می‌گیرد این دختر را به خانه‌شان ببرند و وقتی به منزل می‌رسند متوجه می‌شوند که جوری مورد ضرب و شتم قرار گرفته و تمام بدنش کبود است. جوری آن شب را در خانه این خانواده می‌گذراند و از آنجایی که جایی برای زندگی نداشت به‌عضوی از خانواده آنها تبدیل می‌شود. داستان فیلم سارقین مغازه، حکایتی تأمل برانگیز را روایت می‌کند و اگر به فیلم‌های اجتماعی خانوادگی علاقه دارید پیشنهاد می‌کنیم حتماً این فیلم را تماشا کنید.

9. فیلم کشتن (Killing)

کشتن (Killing)

وقتی صحبت از سینما و فرهنگ ژاپن به میان می‌آید بی‌درنگ یاد سامورایی‌ها می‌افتیم و تاکنون فیلم‌های هنرمندانه‌ زیادی را از مردمان سرزمین آفتاب در خصوص سامورایی‌ها دیده‌ایم، اما مدتی است سینمای ژاپن به سامورایی‌ها کمتر می‌پردازند. خوشبختانه در سال ۲۰۱۸ با یک فیلم سامورایی ناب و جذاب روبرو شدیم که پاسخی به عطش علاقه‌مندان به فیلم‌های سامورایی به‌حساب می‌آید.

داستان این فیلم در قرن ۱۹ میلادی می‌گذرد، در آن زمان سامورایی‌ها توانسته بودند حدود ۲۵۰ سال صلح و دوستی را در میان ملت خود برقرار کنند اما مذاکره با آمریکایی‌ها باعث نواختن طبل جنگ می‌شود و نبردهای خونینی را در فیلم شاهد هستیم.

کارگران این فیلم قصد دارد با نمایش بالاترین حد خشونت، پیامی را درباره به کارنگرفتن خشونت به مخاطب منتقل کند و در فیلم کشتن شاهد ترکیب چندین ژانر سینمایی هستیم. این موارد باعث شد تا فیلم «کشتن» به یکی دیگر از آثار خوش‌ساخت سینمای ژاپن درباره سامورایی‌ها تبدیل شود.

در این قسمت به پایان فهرست برترین فیلم‌های ژاپنی در سال ۲۰۱۸ رسیدیم، پیشنهاد می‌کنیم اگر شما هم به سینمای کشور چشم‌بادامی‌ها علاقه دارید و فیلم خاصی در ذهن شماست، نام و توضیحات این فیلم را با ما وسایر کاربران در قسمت نظرات به‌اشتراک بگذارید.


موضوعات مرتبط: برترین فیلمهای سینمای ژاپن در سال 2018
برچسب ها: برترین فیلمهای سینمای ژاپن در سال 2018 را بشناسید , مهدی رنجبر , فیلتاب فانتزی , معرفی کتاب فانتزی

تاريخ : چهارشنبه ۱۳۹۸/۰۲/۱۱ | 9:41 | نویسنده : مهدی رنجبر |

 

 محصولات سینمایی و تلویزیونی کره‌جنوبی طرفداران زیادی در میان ما ایرانی‌ها دارند، انصافاً هم باید گفت این همه محبوبیت بی‌دلیل نیست و در چند سال اخیر، فیلم‌ها وسریال‌های خوش‌ساختی را از سینماگران کره‌ای شاهد هستیم که نقدهای خوبی را دریافت کرده‌اند. اگر سینمای کره‌جنوبی را دنبال کرده باشید حتماً به‌خوبی می‌دانید که سینماگران این کشور در سال ۲۰۱۸ بیشتر به سبک فیلم‌های هالیوودی گرایش پیدا کردند و فیلم‌های جنایی هیجانی زیادی را شاهد بودیم.

به گزارش مووی مگ به نقل از برترین ها ، سال ۲۰۱۸ جذابیت دیگری نیز برای طرفداران سینمای‌ کره داشت چرا که کیم کی دوک (kim ki duk) و لی چانگ دونگ (Lee Chang Dong)، آثار جدید خود را در این سال منتشر کردند. از آنجایی که فیلم‌های خوبی را از سینمای کره‌جنوبی در سال ۲۰۱۸ شاهد بودیم در ادامه با هم به بهترین این فیلم‌ها نگاهی خواهیم داشت.

فیلم مرد اراده (Man Of Will)

فیلم مرد اراده (Man Of Will)

امکان ندارد سالی را به پایان برسانیم و در آن سال فیلم‌هایی که بر اساس شخصیت‌های تاریخی ساخته شده‌‌اند را شاهد نباشیم. این قضیه برای سینمای کره‌جنوبی نیز اتفاق افتاد و در سال ۲۰۱۸ شاهد فیلم «مرد اراده» بودیم، این فیلم داستان زندگی کیم‌ گو (Kim Gu)، یکی از سیاستمداران کره‌جنوبی را روایت می‌کند که در سال ۱۹۴۹ میلادی ترور شد.

داستان فیلم مرد اراده در سال ۱۸۹۰ شروع می‌شود و شاهد به زندان افتادن شخصیت اصلی داستان به‌دلیل هم‌دستی در قتل مردی ژاپنی هستیم. او در زندان متوجه می‌شود که افراد زیادی به جرم‌های نکرده حبس شده‌اند و از همان زمان تصمیم می‌گیرد تا وضعیت فعلی را تغییر داده و حتی اگر لازم شد جانش را نیز در این راه فدا کند.

فیلم مرد اراده اولین ساخته لی وون تائه است و به لحاظ تهیه‌کنندگی و کارگردانی با فیلمی طرف هستیم که شباهت‌های زیادی به آثار هالیوودی دارد. در نتیجه این فیلم به‌جای اینکه داستانی تاریخی و تأثیر گذار را روایت کند بیشتر جنبه سرگرمی پیدا می‌کند. البته در این بین از بازی تاثیرگذار چو جین وونگ (Cho Jin Woong) نیز نباید گذشت.

سایر بازیگران نیز به‌خوبی از عهده نقشی که به آنها واگذار شده برآمده‌اند اما توجه فیلم بیشتر روی شخصیت اصلی داستان است و این امر باعث شده بقیه بازیگران در حاشیه قرار بگیرند. این فیلم برای علاقه‌مندان به داستان‌های تاریخی بدون شک جذاب خواهد بود.

جاسوسی که به شمال رفت

جاسوسی که به شمال رفت

وقتی صحبت از فیلم‌های جاسوسی به‌میان می‌آید، ابتدا یاد فیلم‌های جاسوسی ساخت هالیوود می‌افتیم اما کره‌‌ای ها نیز با انتشار فیلم «جاسوسی که به شمال رفت» ثابت کردند که به‌خوبی از عهده آثار جاسوسی برمی‌آیند. این فیلم داستان واقعی جاسوسی از کره‌جنوبی با نام پارک‌ چائه‌ سون را روایت می‌کند که توانست با نفوذ در خاک کره‌‌شمالی خودش را به مقامات عالی‌رتبه این کشور برساند.

پارک چائه‌ سون در دنیای مخوف جاسوسان با نام رمز ونوس سیاه شناخته می‌شود و در فیلمی که بر اساس داستان واقعی این جاسوس ساخته شده شاهد استخدام او از جانب سازمان ان.‌آی‌.‌اس هستیم تا با نفوذ در میان‌ مقام‌های ارشد کره‌شمالی، اطلاعاتی درخصوص برنامه‌های هسته‌ای این کشور بدست بیاورد.

همان‌‌گونه که در جریان هستید این‌روزها بیشتر فیلم‌های جاسوسی تأکید زیادی در اجرای صحنه‌های اکشن و پر زد و خورد دارند اما به‌خوبی می‌دانید که خبر زیادی از زد و خورد در دنیای واقعی میان جاسوسان وجود ندارد این افراد بیشتر با نیرنگ و فریب راه خود را به پیش می‌برند.

خوشبختانه فیلم جاسوسی که به شمال رفت توجه ویژه‌ای به انتقال این فریب‌کاری‌ها و شرایط سخت روحی و روانی یک جاسوس انجام داده است. با این حساب پیشنهاد می‌کنیم حتی اگر به سینمای کره‌جنوبی علاقه ندارید اما از طرفداران فیلم‌های جاسوسی هستید، حتماً به تماشای فیلم جاسوسی که به شمال رفت بنشینید.

فیلم ریز زیستگاه (microhabitat)

فیلم ریز زیستگاه (microhabitat)

این فیلم ساخته جئون گو وون (Geon Goo Woon)، است و به‌عنوان اولین اثر بلند این کارگردان نمره قبولی از منتقدین دریافت کرده. فیلم ریز زیستگاه در‌واقع نگاهی به روابط میان انسان‌ها دارد و خمیر‌مایه‌‌ای از طنز و شوخی را در این فیلم شاهد هستیم. زندگی اجتماعی انسان‌ها در سال‌های اخیر دستخوش تغییرات زیادی شده و بقا و ادامه حیات در جوامع مدرن انصفا سخت‌تر از گذشته است.

به همین منظور کارگردان سعی دارد روابط دوستانه افراد را با تعامل با دنیای مدرن امروزی به نمایش بگذارد، از طرف دیگر جئون گو وون توجه ویژه‌‌ای در این فیلم به زندگی جوان‌های امروز کره‌ای و تعامل آنها با یکدیگر و همچنین دنیای مدرن دارد. در مجموع می‌توان فیلم ریز زیستگاه را یکی از آثار مدرن اجتماعی در سینمای کره‌جنوبی نام برد که تماشای آن برای مخاطبین ایرانی بدون شک خالی از لطف نخواهد بود.

فیلم یک مرد چه می‌خواهد (What a man Wants)

فیلم یک مرد چه می‌خواهد (What a man Wants)

این فیلم زندگی دو خانواده که ساکن جزیره جِجی هستند را روایت می‌کند. سئوک گون (Seok Geun) که یک راننده تاکسی است به همراه همسرش دام دئوک (Dam Deod) در همسایگی خواهرش می یانگ (Mi Young) و همسرش بونگ سو (Bong Soo) زندگی می‌کنند. این چهار نفر زندگی خوب و خوشی دارند و به لحاظ خانوادگی نیز بسیار نزدیک به هم هستند. در این بین سئوک گون، به زن‌های دیگر چشم دارد و به‌لطف تیپ و قیافه‌اش شیطنت‌هایی را در این زمینه انجام می‌دهد.

سئوک سعی دارد تا بونگ سو را نیز به راه بد بکشاند و دائم وسوسه‌اش می‌کند و همین داستان باعث می‌شود تا روایتی از استحکام خانواده و پایبندی زن و شوهر به یکدیگر را در فیلم «یک مرد چه می‌خواهد»، شاهد باشیم. این فیلم را لی بیانگ هئون (Lee Byeong Heon)، کارگردانی کرده و به لطف شوخی‌های بامزه‌ای که در این فیلم وجود دارد، در کنار داستان نسبتاً جذاب، لبخند نیز بر لبان تماشاگران خواهد نشست.

داستان فیلم یک مرد چه می‌خواهد به‌رغم اینکه کلیشه‌ای به نظر می‌رسد، ساختار جذابی دارد و به این راحتی‌ها قابل پیش‌بینی نیست. با این حساب اگر به فیلم‌های خانوادگی کره‌ای علاقه دارید به شما قول می‌دهیم فیلم یک مرد چه می‌خواهد نظرتان را جلب کند.

با بهار وعده ملاقات دارم (I Have a date with Spring)

با بهار وعده ملاقات دارم (I Have a date with Spring)

داستان این فیلم بسیار عجیب و غریب شروع می‌شود و در ابتدا شاهد کارگردان هستیم که در کنار دریاچه‌ای مشغول جشن‌گرفتن تولد خودش است و سعی دارد تا فیلمنامه‌ای که بیشتر از یک دهه است تکمیل نشده را به پایان برساند. در همین گیر و دار، چند نفر از میان درختان بیرون می‌آیند و یک زن میانسال که در میان این افراد بود به کارگردان می‌گوید که طرفداران منتظر خبرهای خوشی از فیلمنامه جدید هستند.

قضیه در همین‌جا تمام می‌شود و شاهد ادامه روایت فیلم با شخصیت‌های اصلی آن هستیم. چنین سبکی برای شروع یک فیلم ممکن است مصنوعی و عجیب به‌نظر برسد اما پس از اینکه داستان فیلم با بهار وعده ملاقات دارم شروع می‌شود متوجه خواهید شد که با فیلم درست و درمانی طرف هستیم. این فیلم داستان تنهایی انسان‌ها و کناره‌گیری آنها از اجتماع را به شیوه‌ای جدید و جالب به تصویر می‌کشد.

فیلم Counters

فیلم Counters

در دنیای مدرن امروزی بسیاری از مفهوم‌های نامناسب قدیمی تغییره چهره‌ داده‌اند و در حالتی جدید دوباره گریبان انسان‌ها را گرفته‌‌اند، یکی از این موارد را می‌توان نژاد‌پرستی دانست. ژاپنی‌ها که مدت‌های زیادی می‌شد که نژاد‌پرستی در میان این ملت از سکه افتاده بود ، در چند سال اخیر شاهد افزایش افراد نژاد‌پرستی هستند و از سال ۲۰۱۳ موج جدیدی از نژاد‌پرستی را در ژاپن شاهد هستیم. این گروه‌های افراطی چیزی بیشتر از هزار سخنرانی انجام داده‌اند و یکی از اصلی‌ترین گروه‌های نژا‌د پرست ژاپنی با نام Zaitoku شناخته می‌شود که نفرت ویژه‌ای نسبت به کره‌‌ای هایی که در اوایل قرن بیستم به ژاپن آمده‌اند از خود نشان می‌دهند.

فیلم Counters در‌واقع یک مستند جذاب است که نگاهی به فعالیت این گروه‌های نژا‌د‌پرست ژاپنی دارد اما تمرکز اصلی این فیلم به گروهی با مان Counters است که به‌عنوان ژاپنی‌های مخالف نژاد‌پرستی شناخته می‌شوند و تلاش دارند تا با کمک مقامات دولتی، فعالیت‌های گروه‌های نژاد‌پرست ژاپنی را مغایر با قانون اعلام کنند تا دستگاه‌قضایی این کشور با این فعالیت‌ها برخورد جدی انجام دهد.

فیلم مستند Counters به‌رغم اینکه یک فیلم مستند تلویزیونی است، ضرب‌آهنگ سریعی و جذابی دارد و اگر به فرهنگ کره‌جنوبی و ژاپن علاقه دارید پیشنهاد می‌کنیم حتماً این فیلم مستند را به تماشا بنشینید.

فیلم پس از مرگم (After My Death)

فیلم پس از مرگم (After My Death)

داستان این فیلم با مرگ دختری دبیرستانی شروع می‌شود که ظاهراً با پرت کردن خودش از پل، خودکشی کرده است. اما از آنجایی که جنازه این دختر پیدا نشده و همچنین نامه‌ای قبل از مرگش ننوشته بود داستان پیچ و تاب بیشتری پیدا می‌کند و تماشاچیان از همان ابتدا می‌توجه می‌شوند که با فیلم پر رمز ورازی سر و کار دارند.

روز بعد پلیس وارد دبیرستانی می‌شود که همان دختر در آن درس می‌خواند، مامورین پلیس با دوست این دختر مصاحبه می‌کنند اما سرنخ زیادی پیدا نمی‌کنند، ادامه داستان نیز با همین آهنگ سریع و هیجان‌انگیز پیش می‌رود و به لحاظ جنایی با فیلم قابل قبولی طرف هستیم اما پیشنهاد می‌کنیم اگر تحمل مشاهده صحنه‌های دلخراش از جنایت را ندارید فیلم پس از مرگم را کنار بگذارید، در غیر این صورت مطمئن باشید با یکی از جنایی‌ترین آثار سینمای کره در سال ۲۰۱۸ طرف هستید.

فیلم آخرین فرزند (Last Child)

فیلم آخرین فرزند (Last Child)

سئونگ چئول (Seong Cheol) و همسرش به تازگی فرزندشان را از دست داده‌اند، پسر آنها در حالی که قصد داشت همشاگردی‌اش را نجات بدهد در آب غرق شد. سئونگ برای اینکه مرگ فرزند‌ش را فراموش کنند سخت‌ مشغول کار شد، اما همسرش نمی‌توانست با مرگ پسرشان کنار بیاید و برای همین از دنیا کناره گرفت و حتی حاضر نمی‌شد همسرش را ببیند.

پس از رخ دادن یک‌سری اتفاق‌های خاص، پسری که از این حادثه نجات یافته بود با سئونگ چئول دوست می‌شود، از قرار معلوم این پسرک پول چندانی برای زندگی ندارد و کسی هم نیست که او را بزرگ کند، دوستانش هم در مدرسه به او زور می‌گویند، این موارد باعث می‌شود تا سئونگ پسرک را زیر بال و پر خودش بگیرد، در ابتدا همسر سئونگ نسبت به این رفتار واکنش نشان می‌دهد اما در نهایت با این پسرک کنار می‌آید و سلانه‌سلانه شاهد شکل گرفتن رابطه عاطفی میان این پدر و مادر که فرزندشان را از دست‌ داده‌اند با این پسرک هستیم.

این فیلم ممکن است در نگاه اول داستان کلیشه‌ای داشته باشد اما شین دانگ سئوک (Shin Dong Seok)، در مقام کارگردان داستان این فیلم را به بهترین‌ نحو روایت می‌کند و برای اینکه نبود فرزندی که از دست داده‌اند در زندگی این پدر و مادر کاملاً نماد پیدا کند، کارگردان هیچ موسیقی متنی را در این فیلم استفاده نکرده تا سکوت، غم این پدر و مادر را بازگو کند.

انسان، فضا، زمان و انسان (Human, Space, Time and Human)

انسان، فضا، زمان و انسان (Human, Space, Time and Human)

در همین ابتدا باید بگوییم اگر با تماشای صحنه‌های خشن، ناراحت می‌شوید بهتر است پای تماشای فیلم انسان، فضا، زمان و انسان ننشینید، اما اگر به‌فکر تماشای یک فیلم مفهومی پر از معانی نهفته هستید بدون شک این فیلم شما را راضی خواهد کرد.

داستان این فیلم در یک کشتی بزرگ روایت می‌شود که یک سیاستمدار فاسد و فرزند ایده‌آل‌گرایش در آن حضور دارند، یک گروه تبهکار، یک زوج تازه ازدواج کرده، و بسیاری افراد دیگر نیز سوار بر این کشتی هستند. این فیلم داستانی مفهومی و جذاب دارد و سعی کرده تا با نشان دادن رفتار افراد مختلف در این کشتی، عملاً سیاست و شرایط حاکم بر جامعه کره‌جنوبی را به نقد بکشد.

از آنجایی که فیلم انسان، فضا، زمان و انسان، داستانی مفهومی و پر از معنی دارد، بدون شک بازگو کردن لایه سطحی این داستان کمکی به درک فیلم نمی‌کند، با این حساب پیشنهاد می‌کنیم برای تماشای این فیلم وقت بگذارید و به مفهوم مورد نظر کارگردان در لایه‌های پنهان این فیلم دست‌پیدا کنید.

فیلم سوختن (Burning)

فیلم سوختن (Burning)

اگر به سینمای کره‌جنوبی علاقه داشته باشید بدون شک لی چنگ دونگ (Lee Chang Dong) را می‌شناسید، وی یکی از بهترین کارگردان‌های کره‌ای در چند دهه اخیر است و مدت زیادی بود که خبری از او نداشتیم تا اینکه نهایتاً در سال ۲۰۱۸ شاهد فیلم سوختن از این کارگردان مطرح کره‌ای بودیم.

داستان این فیلم از یکی از داستان‌های‌ کوتاه هاروکی موراکامی اقتباس شده و با داستانی جالب طرف هستیم که نسبت به کتاب اصلی آن وفاداری زیادی ندارد اما به‌لحاظ جذابیت می‌توان روی این داستان حساب باز کرد. اقتباس فیلم سوختن از یکی از کتاب‌های موراکامی باعث شده تا این فیلم رنگ و بوی رئالیسم جادویی خاصی که در آثار موراکمی‌ شاهد هستیم را داشته باشد.

اگر با کتاب‌های موراکامی آشنا باشید حتماً به‌خوبی می‌دانید ساخت فیلم از روی این کتاب‌ها کار خیلی راحتی نیست چرا که جمع‌بندی‌های موراکامی در انتهای کتاب ممکن است سوال‌های زیادی را در ذهن هواداران ایجاد کند. در این بین انصافاً باید گفت لی چنگ دونگ در مقام کارگردان این فیلم به‌خوبی توانسته سر و ته آن را جمع کند و به شما قول می‌دهیم پس از پایان فیلم سوختن بابت وقتی که به آن اختصاص داده‌اید، افسوس نخواهید خورد.

در این قسمت سعی کردیم بهترین فیلم‌های ۲۰۱۸ سینمای کره‌جنوبی را با شما در میان بگذاریم، در پایان پیشنهاد می‌کنیم اگر شما هم فیلم خاصی را مد نظر دارید که ما به آن‌ اشاره‌ نکردیم، در قسمت نظرات، ما و سایر کاربران را در جریان عناوین محبوب خود از سینمای کره‌جنوبی در سال ۲۰۱۸ قرار دهید.


موضوعات مرتبط: بهترین فیلمهای کره در سال 2018
برچسب ها: بهترین فیلمهای کره در سال 2018 را بشناسید , مهدی رنجبر , فیلتاب فانتزی , معرفی کتاب فانتزی

تاريخ : دوشنبه ۱۳۹۸/۰۲/۰۹ | 10:40 | نویسنده : مهدی رنجبر |

 

وقتی صحبت از کمدی می شود همه به یاد چارلی چاپلین می افتند که فیلم های کمدی او در دوران سینمای صامت و بعد از گذشت نزدیک به یک قرن، هنوز هم جذاب ترین، خنده دارترین و بهترین فیلم های کمدی تاریخ سینما به شمار می آیند. چاپلین بدون شک لایق عنوان بهترین کمدین تاریخ است اما این بدان معنا نیست که کمدین های بااستعداد و خلاق دیگری وجود نداشته است. در همان دوران باستر کیتون نیز کمدینی سرشناس و محبوب بود هر چند محبوبیت چاپلین را پیدا نکرد. بعد از چاپلین هیچ کمدینی به اندازه استن لورل و اولیور هاردی محبوب نیست.

به گزارش مووی مگ به نقل از روزیاتو، این زوج کمدی در طی بیش از ۳۰ سال همکاری، فیلم های کمدی بسیار زیبایی ساختند که هنوز هم از دیدن آن ها لذت می بریم. در سراسر طول تاریخ، کمدین های بااستعداد برای سرگرم کردن و خنداندن عموم مردم دست به اجرای برنامه زده اند اما زوج بودن کمدین ها مولفه هایی در خود دارد که می تواند جذابیت و سرگرم کنندگی این برنامه ها را چند برابر نماید. اجرای برنامه با یک کمدین فوق العاده است اما وقتی که دو کمدین حرکات خنده داری روی یکدیگر اجرا می کنند نتیجه بسیار بسیار بهتر خواهد بود. شاید این کمدین ها به تنهایی نیز موفق باشند اما به صورت زوج می توانند دنیا را شیفته خود سازند.

در طی تاریخ صدها زوج کمدین بااستعداد ظهور کرده اند اما برخی اجراهای بسیار بهتری نسبت به دیگران دارند. در این میان برخی زوج های کمدی بیشتر محبوب بوده و به اصطلاح زوج متناسب تری برای اجرای برنامه های کمدی بوده اند. وقتی که بخواهیم ۱۰ زوج کمدی برتر تاریخ را انتخاب کنیم ناچار باید برخی از زوج های دوست داشتنی دنیای کمدی را نادیده بگیریم. در ادامه این مطلب می خواهیم شما را با بهترین زوج های کمدی تاریخ آشنا کنیم.

قسمت اول این گزارش را در اینجا بخوانید

۵- ریچارد «چیچ» مارین و تامی چونگ

ریچارد «چیچ» مارین و تامی چونگ

ریچارد «چیچ» مارین و تامی چونگ از پرطرفدارترین زوج های کمدی دهه ۱۹۷۰ و ۸۰ میلادی با الهام از مواد مخدر بودند. این دو به صورت روتین برنامه استند آپ کمدی اجرا کرده و چندین بار نیز آلبوم های آنان برنده جایزه گرمی شد. حتی فعالیت های این دو به حوزه تلویزیون و سینما و پروژه های مختلف دیگر نیز کشیده شد. چیچ و چونگ زمانی که چیچ برای فرار از رفتن به سربازی در بحبوحه جنگ ویتنام به کانادا رفته بود در شهر ونکوور با هم ملاقات کردند. چونگ مالک یک کافه شبانه بود که اولین بار میزبان آشنایی این دو بود. این دو خیلی زود به دوستانی نزدیک تبدیل شده و راهی که در ادامه رابطه خود در پیش گرفتند با تحسین همگان همراه شد.

در سال ۱۹۸۷، مارین در فیلم «متولد شرق لس آنجلس» (Born in East L.A) بازی کرد که بر اساس آهنگی که دو سال پیش توسط او و چونگ منتشر شده بود ساخته می شد. مدت کوتاهی پس از انتشار این فیلم، مارین از دوست و همکارش جدا شده و به تنهایی مسیر حرفه ای خود را ادامه داد. آن ها سال های زیادی را در دشمنی و دوری از هم به فعالیت پرداختند اما سرانجام در سال ۲۰۰۸ بار دیگر بهم پیوستند، ۲۱ سال بعد از این که به همکاری شان پایان داده بودند. از زمان آشتی مجدد در سال ۲۰۰۸، این دو به یاد روزهای گذشته و مانند شروع همکاری خود به اجرای برنامه های کمدی در جاده می پردازند. همچنین این دو چندین آلبوم مشترک منتشر کرده و در چندین برنامه تلویزیونی از جمله یکی از اپیزودهای سریال کارتونی «سیمپسون ها» (The Simpsons) در سال ۲۰۱۱ حضور یافته اند.

۴- کیگان مایکل کی و جوردن پیل

کیگان مایکل کی و جوردن پیل

همکاری کیگان مایکل کی و جوردن پیل در دنیای کمدی در واقع بر حسب تصادف آغاز شد. در سال ۲۰۰۳ هر دو برای تست بازیگری جهت حضور در فصل نهم MADtv حاضر شده بودند اما تهیه کنندگان برنامه تنها مایل به استخدام یک بازیگر سیاهپوست بودند. بعد از ملاقات با هر دوی آن ها و انجام تست بازیگری، تصمیم گرفته شد که از هر دو در برنامه تلویزیونی مذکور استفاده شود. خیلی زود رابطه جذاب بین این دو روی صفحه تلویزیون مشخص شده و آن ها به همکاران و دوستانی تبدیل شدند که هنوز هم با هم همکاری می کنند. در روی پرده، این دو می توانند هر نقشی را بازی کنند، از بدترین دشمنان تا بهترین دوست ها، اما در واقعیت رابطه دوستانه بسیار نزدیکی دارند.

این دو اولین برنامه تلویزیونی کمدی خود را در سال ۲۰۱۲ در شبکه کمدی سنترال با عنوان «کی و پیل» (Key & Peele) آغاز کردند. در مجموع ۵۳ اپیزود از این برنامه کمدی ساخته شده و در نهایت در سال ۲۰۱۵ به پایان رسید. در حالی که همکاری کمدی این دو ظاهراً به پایان رسیده اما کی و پیل هنوز هم دوستان نزدیک یکدیگر باقی مانده اند. پیل پس از اینکه نقش «پوپ» در انیمیشن «فیلم ایموجی» (The Emoji Movie) به او پیشنهاد شد دنیای بازیگری را رها کرده و در زمینه کارگردانی شانس خود را امتحان کرد که با نامزدی جایزه اسکار برای وی همراه بود. کی نیز فعالیتش را به سمت نمایش برادووی تغییر داده و در سریال ها و فیلم های متعددی تاکنون حضور یافته است.

۳- لوسی و اتل

لوسی و اتل

همکاری کمدی این دو از دهه ۵۰ و پس از انتشار سریال «من لوسی را دوست دارم» (I Love Lucy) با بازی ویون لنس در نقش اتل مرتز و لوسیل بال در نقش لوسی ریکاردو آغاز شد. بین سال های ۱۹۵۱ تا ۱۹۷۵،۴ فصل از ۶ فصل این سریال پربیننده ترین سریال تلویزیونی سال شدند و حتی مجله People  در سال ۲۰۱۲ این سریال کمدی را به عنوان بهترین سریال تاریخ تلویزیون انتخاب کرد. وقتی که لنس و بال در این سریال بازی می کردند لوسی به بازی در نقش زن زیباتر و جوان تر سریال بی میل بود زیرا می خواست بدون این که مخاطبان نظرشان به سمت بازیگر دیگر سریال جلب شود خود را به ستاره سریال تبدیل کند.

مدت زیادی طول نکشید تا ونس توانست ارزش خود برای همبازی شدن با بال را نشان داده و بدین ترتیب بود که این دو به یکی از به یاد ماندنی ترین و بامزه ترین زوج های کمدی تاریخ تبدیل شدند. با ادامه همکاری و موفقیت های مداوم، رابطه این دو در بیرون از سریال نیز بهتر شده و به دوستانی نزدیک تبدیل شدند که سعی می کردند نهایت ذوق و استعداد کمدی طرف مقابل را تحریک کنند.. آن ها در اپیزودهای کوتاه بسیاری در کنار هم بازی کردند که جذاب ترین و مهم ترین آن ها صحنه شکلات است که تماشای چندین باره آن نیز لذت بخش است.

۲- ابوت و کاستلو

ابوت و کاستلو

اگر نام ویلیام «باد» ابوت و لو کاستلو را نشنیده باشید نیز بدون شک اپیزود کمدی کوتاه آن ها با عنوان «اول نوبت کیه؟» (Who’s on First?) را دیده اید. این دو همکاری شان را از سال ۱۹۴۱ در رادیو، تلویزیون، تئاتر و فیلم آغاز کرده و تا سال ۱۹۵۶ ادامه دادند. آن ها با هم بیش از ۳۶ فیلم منتشر کردند اما مهم ترین و مشهورترین کار آن ها بدون شک اجرای کوتاه کمدی ۶ دقیقه ای شان در مورد نام اعضای تیم بیسبال سنت لوییس است. این اپیزود کوتاه کمدی نه تنها مشهورترین اثر ابوت و کاستلو به شمار می آید بلکه بسیاری آن را بهترین کمدی کوتاه تاریخ با اجرای دو کمدین می دانند.

با آغاز شهریت دین مارتین و جری لوییس، شهرت و اعتبار ابوت و کاستلو رو به کاهش گذاشت. مارتین و لوییس شهرتشان را با حضور در تلویزیون ملی کشور بیشتر کردند اما ابوت و کاستلو در نهایت در سال ۱۹۵۷ به همکاری خود در عرصه کمدی پایان دادند. متاسفانه بدهی های مالیاتی و ضررهای مالی متعدد، باعث شده بود که کیفیت کار ابوت و کاستلو در سال های آخر فعالیتشان به شدت افت داشته باشد. کاستلو تنه ۳ روز پیش از جشن تولد ۵۳ سالگی اش در اثر سکته قلبی درگذشت اما ابوت تا سال ۱۹۷۴ زنده بود و در نهایت در سن ۷۶ سالگی به دوست و همکار قبلی اش پیوست.

۱- استن لورل و الیور هاردی

استن لورل و الیور هاردی

بهترین زوج کمدین تاریخ در واقع مشهورترین زوج عرصه کمدی هستند هر چند از سال ۱۹۵۵ به فعالیت کمدی مشترک خود پایان دادند. استن لورل و الیور هاردی کار خود را در سال ۱۹۲۱ در فیلم «سگ خوش شانس» (The Lucky Dog) آغاز کرده و در ادامه در بیش از ۱۰۷ فیلم از جمله ۳۲ فیلم صامت، ۴۰ فیلم کمدی کوتاه و ۲۳ فیلم تلویزیونی بلند همبازی بودند. قبل از اینکه لورل و هاردی با هم آشنا شوند، هر کدام بازیگرانی شناخته شده بودند. در آن دوران لورل در بیش از ۵۰ فیلم و هاردی نیز در بیش از ۲۵۰ فیلم به عنوان بازیگر، نویسنده و کارگردان حضور یافته بودند.

آن ها در طول دوران طولانی و پربار فعالیت خود ژانرهای مختلف و متفاوتی از کمدی را به اجرا گذاشتند که از مهم ترین و شناخته شده ترین آن ها می توان به «به سوی غرب» (Way Out West)، «جعبه موسیقی» (The Music Box)، «خوشکل ها در سرزمین اسباب بازی» (Babes in Toyland)، «همدست ها» (Helpmates)، «یک افتضاح حسابی» (Another Fine Mess) و «کله پوک ها» (Block-Heads) اشاره کرد. این دو تا سال ۱۹۴۴ برای استودیوهای مختلف کار کرده و در نهایت در این سال به همکاری خود با استودیوهای فیلمسازی پایان دادند.

لورل و هاردی فعالیت خود را با اجراهای کمدی و موزیکال در روی صحنه ادامه داده و در سال ۱۹۵۵ بازنشسته شدند. بعد از این که هاردی در سال ۱۹۵۷ درگذشت، لورل نیز دیگر هیچگاه به صحنه و سینما بازنگشت اما همچنان به نوشتن کتاب و مقاله ادامه داد تا اینکه در سال ۱۹۶۵ او نیز به یار دوست داشتنی اش ملحق شد.


موضوعات مرتبط: 10 زوج برتر کمدی تاریخ سینما
برچسب ها: با 10 زوج برتر کمدی تاریخ سینما آشنا شوید , مهدی رنجبر , فیلتاب فانتزی , معرفی کتاب فانتزی

تاريخ : شنبه ۱۳۹۸/۰۲/۰۷ | 9:39 | نویسنده : مهدی رنجبر |

 

وقتی صحبت از کمدی می شود همه به یاد چارلی چاپلین می افتند که فیلم های کمدی او در دوران سینمای صامت و بعد از گذشت نزدیک به یک قرن، هنوز هم جذاب ترین، خنده دارترین و بهترین فیلم های کمدی تاریخ سینما به شمار می آیند. چاپلین بدون شک لایق عنوان بهترین کمدین تاریخ است اما این بدان معنا نیست که کمدین های بااستعداد و خلاق دیگری وجود نداشته است. در همان دوران باستر کیتون نیز کمدینی سرشناس و محبوب بود هر چند محبوبیت چاپلین را پیدا نکرد. بعد از چاپلین هیچ کمدینی به اندازه استن لورل و اولیور هاردی محبوب نیست.

به گزارش مووی مگ به نقل از روزیاتو، این زوج کمدی در طی بیش از ۳۰ سال همکاری، فیلم های کمدی بسیار زیبایی ساختند که هنوز هم از دیدن آن ها لذت می بریم. در سراسر طول تاریخ، کمدین های بااستعداد برای سرگرم کردن و خنداندن عموم مردم دست به اجرای برنامه زده اند اما زوج بودن کمدین ها مولفه هایی در خود دارد که می تواند جذابیت و سرگرم کنندگی این برنامه ها را چند برابر نماید. اجرای برنامه با یک کمدین فوق العاده است اما وقتی که دو کمدین حرکات خنده داری روی یکدیگر اجرا می کنند نتیجه بسیار بسیار بهتر خواهد بود. شاید این کمدین ها به تنهایی نیز موفق باشند اما به صورت زوج می توانند دنیا را شیفته خود سازند.

در طی تاریخ صدها زوج کمدین بااستعداد ظهور کرده اند اما برخی اجراهای بسیار بهتری نسبت به دیگران دارند. در این میان برخی زوج های کمدی بیشتر محبوب بوده و به اصطلاح زوج متناسب تری برای اجرای برنامه های کمدی بوده اند. وقتی که بخواهیم ۱۰ زوج کمدی برتر تاریخ را انتخاب کنیم ناچار باید برخی از زوج های دوست داشتنی دنیای کمدی را نادیده بگیریم. در ادامه این مطلب می خواهیم شما را با بهترین زوج های کمدی تاریخ آشنا کنیم.

۱۰- ویل فرل و جان سی رایلی

Will Ferrell John C. Reillydf w700

در یک طرف ویل فرل را داریم، بازیگری که اکثر فیلم هایش در ژانر کمدی بوده اند. در طرف دیگر جان سی رایلی را داریم که تمام تلاش خود را کرد که به یک بازیگر موفق در فیلم های درام و جدی تبدیل شود اما در نهایت ۱۸۰ درجه تغییر کرده و به یکی از جذاب ترین کمدین های عصر حاضر تبدیل شد. این دو در کنار هم یک زوج کمدی مدرن را تشکیل دادند که به خوبی با هم هماهنگ بوده و تصور این که به صورت جداگانه در فیلمی کمدی بازی کنند کمی دشوار است. خوشبختانه این زوج کمدین در چندین پروژه سینمایی کمدی در کنار هم بوده و قرار است یک فیلم مشترک دیگر آن ها در روزهای آخر سال ۲۰۱۸ منتشر شود.

جالب این که این ویل فرل بود که رایلی را از دنیای بازیگری دراماتیک بیرون کشیده و او را به دنیای کمدی کشاند که به تولید بهترین فیلم کمدی این دو نیز منتهی شد: برادرهای ناتنی (Step Brothers). فرل حتی اعلام کرده بود که تنها در صورتی در این فیلم بازی خواهد کرد که نقش دیگر فیلم به رایلی داده شود. در نهایت تهیه کنندگان موافقت کرده و رایلی را برای ایفای نقش دیگر فیلم «برادرهای ناتنی» استخدام کردند. این اولین همکاری این دو بازیگر در سینما نبود اما بدون شک بهترین و به یاد ماندنی ترین همکاری آن ها بوده و باید منتظر دیگر پروژه مشترک آن ها با نام «هولمز و واتسون» (Holmes & Watson) بود که در روز کریسمس سال ۲۰۱۸ منتشر شده و البته نقدهای خوبی دریافت نکرده است.

۹- دن آیکروید و جان بلوشی

Dan Aykroyd John Belushisf w700

زوج کمدین خواندن دن آیکروید و جان بلوشی تنها زمانی ممکن است که به بهترین همکاری این دو بازیگر نگاه کنید: برادران بلوز (The Blues Brothers). این دو بازیگر و مجری قبلاً نیز برای سال ها با هم همکاری داشتند تا اینکه به این نتیجه رسیدند که می توانند یک زوج کمدین موفق باشند. این دو اولین بار در سال ۱۹۷۴ در تورنتو با هم آشنا شده و خیلی زود همکاری شان را آغاز کردند. سال بعد این دو برنامه سریالی «زنده شنبه شب» (Saturday Night Live) را راه اندازی کرده اما اجرای مشترک آن ها در این برنامه برای اولین بار در سال ۱۹۷۸ رخ داد.

«برادران بلوز» در سال ۱۹۷۸ به عنوان یک شو موزیکال در «زنده شنبه شب» اجرا شد اما همکاری کمدی آن ها برای اولین بار در سال ۱۹۸۰ به سینما راه یافت. متاسفانه بلوشی در سال ۱۹۸۲ درگذشت اما روح او همراه آکروید باقی ماند که همچنان به ایفای نقش الوود جی بلوز ادامه داده و هنوز به یاد دوست و همکار سابق خود است. او حتی در دنباله این فیلم در سال ۱۹۹۸ نیز بازی کرده و با زنده نگه داشتن سبک کمدی و ریشه موزیکال فیلم به روح بلوشی ادای احترام کرد.

۸- جک لمون و والتر ماتائو

Jack Lemmon Walter Mathaucccdgf w700

جک لمون و والتر ماتائو در واقع یک زوج نامتجانس و متفاوت دنیای کمدی بودند. این دو شخصیت افسانه ای دنیای کمدی در ۱۰ فیلم سینمایی کمدی با هم بازی کرده که اولین آن ها «شیرینی شانس» (The Fortune Cookie) در سال ۱۹۶۶ و آخرین آن ها نیز «زوج ناجور ۲» (The Odd Couple II) در سال ۱۹۹۸ بود. چیزی که باعث موفقیت آثار مشترک این دو ستاره افسانه ای شد این بود که در واقع هیچ تناسب و کششی بین شخصیت هایشان وجود نداشت. این دو در فیلم هایشان نقش دو همراهی که از هم متنفر بودند و همیشه باعث دردسر دیگری می شدند را بازی می کردند اما با خاموش شدن دوربین به دو دوست بسیار نزدیک تبدل می شدند.

دوستی لمون و ماتائو حتی در پروژه های مشترکشان نیز محسوس بود، به همین دلیل آن ها می توانستند یک نوع سناریو را بارها و بارها بازسازی کرده و هر بار به آن حس تازگی و خلاقانه بودن ببخشند. فیلم «پیرمردهای بداخلاق» (Grumpy Old Men) و دنباله آن در واقع همان «زوج ناجور» در ۳۰ سال بعد بود که بسیار موفق از آب درآمد. کارهای آنان در فیلم هایشان طوری بود که بسیاری از مخاطبان می توانستند با آن ها ارتباط برقرار کنند: کنار نیامدن با شخصی که مجبورید با او زندگی کنید و در نهایت این که متوجه می شوید بسیار نزدیک تر از آن چیزی هستید که تاکنون فکر می کرده اید. با دیالوگ های خنده دار و بامزه ای که پل سیمون نوشته بود، همکاری این زوج کمدین به تولید آثار بسیار خنده دار و مفرحی تبدیل شد.

۷- جین وایلدر و ریچارد پرایر

Gene Wilder Richard Pryor w700

وقتی که به یک زوج کمدین فکر می کنیم، بسیاری از ما یک زوج کمدی با صحنه های خنده دار کوتاه را در ذهن خود متصور می شویم اما همیشه این طور نیست. گاهی اوقات چند بازیگر به یکدیگر ملحق شده و یکی دو فیلم چنان موفق بازی می کنند که آن ها را به زوج های کمدین تبدیل می کند. آثار مشترک جین وایلدر و ریچارد پرایر در این دسته بندی قرار می گیرند زیرا این دو بازیگر افسانه ای دنیای کمدی تنها در ۴ فیلم همبازی بودند اما همه این فیلم ها از خنده دارترین و بهترین فیلم های کمدی تاریخ سینما بوده اند. همکاری این دو در سال ۱۹۷۶ و با فیلم «نوار نقره ای» (Silver Streak) آغاز شده و با فیلم های کمدی موفقی مانند «شر نبین، شر نشنو» (See No Evil, Hear No Evil) و «Stir Crazy» زوج هنری بهترین را تشکیل دادند.

این زوج کمدین به مدت ۱۵ سال جسته گریخته با هم همکاری داشتند اما همکاری هایشان به دلیل تداوم مشکل اعتیاد پرایور در نهایت به پایان رسید. همکاری این دو با هم بسیار جذاب و موثر بود. وایلدر خیلی خشک و با دیالوگ مشخص بازی می کرد اما این دیالوگ های فی البداهه پرایر بود که همه توجهات را به خود جلب می کرد. توانایی وایلدر در حفظ چهره خشک و سردش در حین ادای خنده دارترین دیالوگ ها توسط پرایر بر زیبایی و جذابیت فیلم های این دو می افزود. وقتی که از وایلدر پرسیده شد چطور توانسته صورت خود را در تمام صحنه ها بدون تغییر و خشک نگه دارد گفته بود که نمی خواسته صحنه ها را خراب کند.

۶- دین مارتین و جری لوییس

dean martin and jerry lewis h 1950 w700

دین مارتین و جری لوییس اولین زوج کمدینی بودند که در تلویزیون ملی برنامه روتین داشته و همین موضوع باعث شهرت آن ها در سراسر ایالات متحده شد. برخلاف دیگر زوج های کمدی که در این فهرست آمده اند، این دو مرد دوست داشتنی بدون نیاز به سینما رفتن به خانه های مخاطبان آمریکایی تلویزیون آمدند. همکاری آن ها در سال ۱۹۴۶ آغاز شده و به مدت یک دهه ادامه یافت که با انتشار ۱۶ فیلم همراه بود. آن ها در طول سال های دهه ۴۰ و ۵۰ در تمامی کلوب های کمدی بزرگ کشور برنامه اجرا کردند در حالی که لوییس روی صحنه ترانه می خواند و جوک می گفت در حالی که لوییس در پشت سر او می رقصید و حرکات خنده دار انجام می داد.

این دو ستاره سینما هر چند در کنار هم زوج موفقی را تشکیل می دادند اما به صورت جداگانه نیز آثار قابل توجه و جذابی از خود به جای گذاشتند. شوربختانه همکاری این دو در سال ۱۹۵۶ با انتشار مقاله ای در مجله Look  که عکس این دو را روی صفحه اول خود داشته به پایان رسید. عکس مارتین در این صفحه با قیچی بریده شده بود که باعث شد لوییس واکنش شدیدی از خود نشان داده و بگوید: لوییس «برای من چیزی چیزی جز یک علامت دلار مسخره نبود». این دشمنی از آن به بعد بدتر شده و مارتین و لوییس دیگر هیچگاه در کنار هم حضور نیافتند.


موضوعات مرتبط: 10 زوج برتر کمدی تاریخ سینما
برچسب ها: با 10 زوج برتر کمدی تاریخ سینما آشنا شوید , مهدی رنجبر , فیلتاب فانتزی , معرفی کتاب فانتزی

تاريخ : پنجشنبه ۱۳۹۸/۰۲/۰۵ | 9:38 | نویسنده : مهدی رنجبر |

 

 

سال ۲۰۱۸ هم مانند هر سال مملوء از خبرهای عاشقانه و غیر عاشقانه درباره ی چهره های مشهور بود. بعضی از آن ها با رابطه ی عاطفی جدید خود خبرساز شدند، بعضی دیگر به رابطه ی عاشقانه یا زندگی مشترک خود پایان دادند و بعضی هم با یکدیگر عهد بستند و به دنیای متأهل ها پیوستند.

به گزارش مووی مگ به نقل از روزیاتو، بعضی از این ازدواج ها با سر و صدای زیادی برگزار شدند و بعضی مخفیانه! از این بین، برخی اولین ازدواج خود را تجربه کردند و برخی هم پیش از این تجربه ی زندگی مشترک را داشتند. در ادامه به مواردی از ازدواج سلبریتی ها در سال ۲۰۱۸ می پردازیم.

۱- امی شومر و کریس فیشر

امی شیومر

امی شومر، بازیگر و کمدین محبوب، طی مراسمی که در کالیفرنیا و با حضور تعدادی از ستاره های مشهوربرگزار شد، با کریس فیشر، آشپز امریکایی ازدواج کرد.

چند ماه بعد شومر در یک مصاحبه ی تلویزیونی بیان کرد که یک ماه از شروع رابطه ی عاطفی این زوج نگذشته بود که او به این نتیجه رسید فیشر دقیقاً همان کسی است که همیشه به دنبالش بوده است.

۲- ریچارد گر و آلخاندرا سیلوا

ریچارد گر و آلخاندرا سیلوا

خبر ازدواج ریچارد گر، بازیگر مشهور هالیوودی با آلخاندرا سیلوا در آوریل ۲۰۱۸ همه را غافلگیر کرد. گِر طی یک مراسم محضری (بدون حضور کشیش و مراسم کلیسایی) با سیلوا ازدواج کرد، چون هر دوی آن ها بودائیست هستند. آلخاندرا سیلوا، اهل اسپانیا بوده و در حوزه ی تبلیغات فعالیت دارد.

۳- شانینا شیک و دی جی راکس

شانینا شیک و دی جی راکس

مراسم ازدواج شانینا شیک مدل مشهور استرالیایی با دی جی راکس امریکایی در کشور باهاما برگزار شد. ستاره های مشهوری همچون اشلی سیمپسون و ایوان راس از مهمانان این مراسم بودند.

۴- پرنس هری و مگان مارکل

پرنس هری و مگان مارکل

پرنس هری، نوه ی ملکه ی بریتانیا و مگان مارکل، بازیگر امریکایی، طی مراسمی که آن را یکی از پر سر و صدا ترین عروسی های سال ۲۰۱۸ می دانند، در کلیسای سنت جورج قصر ویندزور با یکدیگر ازدواج کردند. سلبریتی های زیادی در این عروسی سلطنتی حضور داشتند، از التون جان و پریانکا چوپرا گرفته تا جورج کلونی و همسرش امل کلونی.

۵- هیو گرنت و آنا ابرستاین

هیو گرنت و آنا ابرستاین

هیو گرنت بازیگر ۵۷ ساله ی هالیوودی بالاخره بعد از ۳ فرزند، به طور رسمی با همسرش آنا ابرستاین ازدواج کرد!

گرنت در اینباره گفته بود: «همسرم هم با من موافقه که ازدواج یه قرارداد اجتماعی واقعا مسخره است. اما بعد از سه تا بچه کار درستیه.»

۶- متیو لوئیس و آنجلا جونز

متیو لوئیس و آنجلا جونز

مراسم عروسی متیو لوئیس، ستاره ی مجموعه فیلم های محبوب «هری پاتر» با آنجلا جونز در کشور ایتالیا برگزار شد. آن ها در نوامبر سال ۲۰۱۶ با یکدیگر نامزد کرده بودند.

لوئیس در صفحه ی توییترش درباره ی ازدواجش به شوخی نوشته بود: «نه تنها اجرای گروه ArcticMonkeys رو تو لس آنجلس از دست دادم، بلکه موقعی هم که ایتالیا بودیم اونا هم اونجا اجرا داشتن، ولی به جای دیدن کنسرت اونا، همسرم مجبورم کرد که باهاش ازدواج کنم.»

۷- کیت هرینگتون و رز لزلی

کیت هرینگتون و رز لزلی

مراسم ازدواج کیت هرینگتون و رز لزلی، بازیگران سریال محبوب «بازی تاج و تخت» (Game of Thrones) در کشور اسکاتلند برگزار شد. تعدادی از همبازی های آن ها یعنی سوفی ترنر، میسی ویلیامز، پیتر دینکلیج و امیلیا کلارک هم در این مراسم حضور داشتند.

۸- کیلی کوئوکو و کارل کوک

کیلی کوئوکو و کارل کوک

کیلی کوئوکو، ستاره ی سریال پرطرفدار «تئوری بیگ بنگ» (The Big Bang Theory) و کارل کوک بعد از یک سال نامزدی، در سال ۲۰۱۸ با یکدیگر ازدواج کردند. کارل کوک یک تاجر امریکایی و مدیر عامل یک شرکت دستگاه های پزشکی است.

۹- میشل ویلیامز و فیل الورم

میشل ویلیامز و فیل الورم

مراسم ازدواج بی سر و صدای میشل ویلیامز، بازیگر محبوب هالیوودی با فیل الورم، موزیسین امریکایی در منطقه ی سرسبز آدرونداک نیویورک برگزار شد. ویلیامز در مصاحبه ای درباره ی رابطه ی بی سر و صدایش با الورم و تأثیر آن بر دخترش ماتیلدا (که حاصل رابطه ی قبلی اش با هث لجر، بازیگر درگذشته ی هالیوودی است) صحبت کرد: «واضحه که من هیچ وقتی تو زندگیم در مورد روابطم صحبت نکردم. اما فیل هر کسی نیست و ارزشش رو داره. اون به همون شیوه ای که دوست دارم زندگی کنم به من علاقه داره. من طوری کار می کنم که در لحظه رها باشم. طوری بچه داری می کنم که ماتیلدا احساس رهایی کنه و در نهایت کسی به من علاقه داره که به من احساس رهایی میده.»

۱۰- رابین رایت و کلمنت ژیرودت

رابین رایت و کلمنت ژیرودت

رابین رایت، بازیگر سریال پرطرفدار «خانه ی پوشالی» (House of Cards) با کلمنت ژیرودت، طی مراسمی خصوصی و بدون سر و صدا ازدواج کرد. رابین رایت، ۵۲ سال سن دارد و همسرش کلمنت ژیرودت از او کوچک تر است.

۱۱- هیلاری سوانک و فیلیپ اشنایدر

هیلاری سوانک و فیلیپ اشنایدر

هیلاری سوانک بازیگر موفق هالیوودی با فیلیپ اشنایدر طی ملاقاتی که یکی از دوستان مشترک شان ترتیب داده بود با یکدیگر آشنا شدند و یک سال و نیم بعد با یکدیگر ازدواج کردند. در ماه اوت ۲۰۱۸ بود که خبر ازدواج سوانک در یک مکان خصوصی در کالیفرنیا منتشر شد.

۱۲- گوئینت پالترو و برد فالچاک

گوئینت پالترو و برد فالچاک

مراسم ازدواج گوئینت پالترو، بازیگر مشهور هالیوودی با برد فالچاک، تهیه کننده ی تلویزیونی، در ماه سپتامبر ۲۰۱۸ در یکی از مناطق ساحلی ایالت نیویورک برگزار شد. ستاره های زیادی در این مراسم حضور داشتند از جمله رابرت داونی جونیور، کامرون دیاز و استیون اسپیلبرگ. این زوج، سال گذشته با یکدیگر نامزد کرده بودند.

بلایت دنر، مادر گوئینت پالترو که خود زمانی بازیگر بود، به عکاسان حاضر در مراسم گفته بود: «خیلی قشنگ بود… زیباترین عروسی ای که تا حالا دیده ام.»

۱۳- باربارا بوش و کرگ کوین

باربارا بوش و کرگ کوین

باربارا بوش، دختر جورج دبلیو. بوش، رئیس جمهور سابق امریکا با کرگ کوین، بازیگر و فیلمنامه نویس امریکایی ازدواج کرده است. مراسم عروسی این زوج در شهر کوچکی در امریکا با حضور ۲۰ نفر از اعضای خانواده برگزار شد.

۱۴- پرنسس اوژنی و جک بروکسبنک

پرنسس اوژنی و جک بروکسبنک

چند ماه بعد از مراسم عروسی پرنس هری با مگان مارکل، پرنسس اوژنی، یکی دیگر از نوه های ملکه ی بریتانیا و جک بروکسبنک در کلیسای سنت جورج قصر ویندزور با یکدیگر ازدواج کردند.

نکته ای که در این عروسی مورد توجه قرار گرفت این بود که طراحی لباسی که پرنسس اوژنی انتخاب کرده بود به گونه ای بود که جای زخم باقی مانده از یک عمل جراحی قدیمی روی پشت پرنسس اوژنی را به طور کامل نشان می داد.

۱۵- جاستین بیبر و هیلی بالدوین

جاستین بیبر و هیلی بالدوین

اوایل ماه جولای ۲۰۱۸ بود که خبر نامزدی بیبر، خواننده ی مشهور امریکایی با هیلی بالدوین، مدل امریکایی منتشر شد. دو ماه بعد، سایت People خبر داد که این زوج در نیویورک مخفیانه با یکدیگر ازدواج کرده اند. پیش از آن هم از بیبر و بالدوین عکس هایی منتشر شده بود که آن ها را در حال ورود به یک دادگاه دریافت سند ازدواج نشان می داد.

بالدوین در توئیتی که بعدها آن را حذف کرد، خبر ازدواجش با بیبر را اینگونه تکذیب کرد: «می دونم این شایعه ها از کجا میان، اما من هنوز ازدواج نکردم!»

در ماه نوامبر ۲۰۱۸ بود که بیبر بالدوین را «همسر» خود خطاب کرد و هایلی هم از آن زمان نام خانوادگی خود در شبکه های اجتماعی را به بیبر تغییر داده است.

بالدوین در مصاحبه ای که در سپتامبر ۲۰۱۸ منتشر شد درباره ی برنامه هایی که برای مراسم عروسی اش داشت صحبت کرد. این مدل ۲۲ ساله گفته بود «عروسی تو جنگل خیلی قشنگ میشه.»

هایلی همچنین به این موضوع اشاره کرده بود که به نظر مردم او برای ازدواج زیاد از حد جوان است: «خواهرم بیست و چهار سالش بود که ازدواج کرد و پدر و مادرم هم وقتی ازدواج کردن کم سن و سال بودن. من هیچ دلیلی برای صبر کردن نمی بینیم. وقتی می دونی که درسته، یعنی درسته.»

۱۶- هافثور ژولیوس بیورنسون و کلسی مورگان هنسون

5c21281401c0ea04d5663a0d4 750 562

بیورنسون، بازیگر نقش کوهستان در سریال «بازی تاج و تخت» (Game of Therones) و هنسون در اواخر ماه اکتبر ۲۰۱۸ در کشور ایسلند با یکدیگر ازدواج کردند.

بیورنسون در صفحه ی اینستاگرامش نوشت: «خیلی خوشحالم که حالا دیگه باید به کلسی مورگان هنسون بگم همسرم! من باید از این زن زیبا تو خوشی و ناخوشی، تا آخر عمرمون حمایت کنم! برای همه ی ماجراجویی های آینده که شونه به شونه ی هم باهاشون رو به رو خواهیم شد هیجان زیادی دارم.»

۱۷- مندی مور و تیلور گلداسمیت

مندی مور و تیلور گلداسمیت

مندی مور، ستاره ی سریال مشهور «این ما هستیم» (This is us) و تیلور گلداسمیت، موزیسین امریکایی طی مراسمی مختصر در ماه نوامبر ۲۰۱۸ با یکدیگر ازدواج کردند. این مراسم در حیاط خانه ی مندی مور در شهر پاسادنای ایالت کالیفرنیا برگزار شد.

۱۸- کوئنتین تارانتینو و دنیلا پیک

کوئنتین تارانتینو و دنیلا پیک

در نوامبر ۲۰۱۸ بود که کوئنتین تارانتینو، کارگردان مشهور و پرطرفدار امریکایی طی مراسمی مختصر در شهر لس آنجلس با دنیلا پیک که در حوزه ی مدلینگ فعالیت دارد ازدواج کرد. آن ها در سال ۲۰۱۷ با یکدیگر نامزد کرده بودند.

۱۹- نیک جوناس و پریانکا چوپرا

نیک جوناس و پریانکا چوپرا

مراسم ازدواج نیک جوناس، بازیگر و خواننده ی ۲۶ ساله ی امریکایی و پریانکا چوپرا، بازیگر ۳۶ ساله ی هندی، یکی از پرخرج ترین عروسی های سال ۲۰۱۸ بود. این زوج طی دو مراسم -یکی به سبک مسیحی یعنی دین جوناس و دیگری به سبک هندو یعنی مذهب چوپرا- در قصر عمید بهاوان در هند با یکدیگر ازدواج کردند. قبل و بعد از مراسم عروسی هم چندین جشن مفصل برگزار شد.

چوپرا درباره ی حضورش در مراسم ازدواجی که به سبک غربی برگزار شد گفته بود: «عصبی و ترسیده بودم. اما به محض اینکه پرده ها باز شدند و صورت نیک رو دیدم انگار همه چی آروم شد و من می دونستم که دارم بهترین تصمیم زندگی ام رو می گیرم.»

جوناس و چوپرا کیک هفت طبقه ی عروسی شان را با چاقویی به شکل شمشیر بریدند.

۲۰- مایلی سایرس و لیام همزورث

مایلی سایرس و لیام همزورث

انتشار خبر ازدواج مایلی سایرس، خواننده ی امریکایی و لیام همزورث، بازیگر استرالیایی در دسامبر ۲۰۱۸، طرفداران آن ها را غافلگیر کرد. سایرس با انشار عکس هایی از روز ازدواج خود، این خبر را تأیید کرد. سایرس و همزورث بعد از حدود ۱۰ سال آشنایی در ایالت تنسی با یکدیگر ازدواج کردند.

 

 

 


موضوعات مرتبط: سلبریتی هایی که در سال 2018 ازدواج کردند
برچسب ها: معرفی سلبریتی هایی که در سال 2018 ازدواج کردند , مهدی رنجبر , فیلتاب فانتزی , معرفی کتاب فانتزی

تاريخ : سه شنبه ۱۳۹۸/۰۲/۰۳ | 9:37 | نویسنده : مهدی رنجبر |

 

تعداد هنرپیشه هایی که با بازی در نقش قهرمان همه چیز تمام فیلم ها پول زیادی به جیب می زنند خیلی زیاد است.
به گزارش مووی مگ به نقل از برترین ها ، آنها نمونه ی مدرن و سینمایی گلادیاتورهای رم باستان یا خدایان شکست ناپذیر المپیک در اسطوره های یونان هستند، آدم های خوب و بدون نقصی که با ژست های دلبرانه آدم بدها، آدم فضایی ها و تروریست ها را شکست می دهند و نظم و آرامش را به دنیایی که در آستانه ی از هم پاشیدن قرار گرفته است باز می گردانند، اما تعداد قهرمان های خشن و بداخلاق فیلم های اکشن که مثل «آرنولد شوارتزنگر» یا «چاک نوریس»، می توانند با دست های خالی و بعضی وقت ها با هم با به کار گرفتن کمی مهمات و چند اسلحه در برابر یک ارتش ایستادگی کنند خیلی هم زیاد نیست.

با این همه، نباید فراموش کنیم که این قهرمان هایی که با همین بداخلاقی ها و رفتارهای خشن مردانه دل تماشاچی ها را می برند، معمولا در دنیای واقعی با آنچه روی پرده ی سینما می بینیم از زمین تا آسمان فرق می کنند و خوب این اصلا چیز بدی هم نیست! در ادامه ی این مطلب چند تا از این خشن های دوست داشتنی را به شما معرفی می کنیم.

وین دیزل



روی دیگر «وین دیزل»
شاید بشود گفت وین دیزل یکی از بزرگ ترین قهرمان های فیلم های اکشن قرن بیست و یک است. او بازی در سری فیلم های «ریدیک»، مجموعه فیلم های محبوب «سریع و خشمگین»، «تریپل ایکس» و «نگهبانان کهکشان» را در کارنامه ی خود دارد که در همه ی آنها نقش های کاملا خشنی دارد و مدام در حال تعقیب و گریز و کتک زدن ضدقهرمان های بخت برگشته است. حتی اسم او هم طوری است که انگار از داخل یکی از همین فیلم های اکشن درآمده است، اما پای حرف خودش که بنشینید می گوید این قهرمان همیشگی در زندگی واقعی اش شخصی کاملا متفاوت است و اوقات فراغتش را با تحقیق و مطالعه در مورد موضوعات مورد علاقه ی خود می گذراند (تازه، اسم واقعی اش هم مارک سینکلر است، نه وین دیزل!). او عاشق کتاب های جی.آر.تالکین، نویسنده ی «ارباب حلقه ها» است.

هیو جکمن



از ولورین تا بازی در فیلم های موزیکال
وقتی «هیو جکمن» در سال 2000 برای اولین بار درنقش «ولورین» در فیلم «مردان ایکس» حضور پیدا کرد، کسی این هنرپیشه ی استرالیایی را زیاد نمی شناخت اما او بهترین گزینه ی ممکن برای بازی در نقش ولورین بود و با چنان تبحری ایفای نقش می کرد که جدا کردن شخصیتش در فیلم از شخصیت او در دنیای واقعی کاری غیر ممکن به نظر می رسید. این هنرنمایی خیره کننده باعث شده است که خیلی ها جکمن را با نامی به غیر از ولورین نشناسند، اما زمانی که آن پنجه های فولادین را کنار می گذارد از آنهایی است که عاشق رقص و آواز هستند و روی هر صحنه ای که برود همه را به تحسین وامی دارد. او با بازی در فیلم موزیکال «The Boy From Oz» برنده ی جایزه ی تونی شده است و چندین بار مجری این مراسم هم بوده است.

ساموئل ال جکسون



«سموئل ال. جکسون» و عشق گلف
او تنها یک هنرپیشه ی پرکار نیست، بلکه به طور خارق العاده ای موفق نیز هست. جکسون در فیلم های زیادی از جمله «شگفت انگیزها»، «انتقام جویان» کمپانی مارول، پارک ژوراسیک و چند تا از پیش درآمدهای «جنگ ستارگان» ایفای نقش کرده است و همین باعث شده است که او طبق یکی از لیست های رده بندی سال 2018 با درآمد 5.7 میلیارد دلار پردرآمدترین هنرپیشه در ایالات متحده ی آمریکا باشد. جکسون در فیلم هایش معمولا با رفتار جدی و سرسختانه و نگاه خیره ی تهدید آمیزش شناخته شده است، اما در زندگی واقعی او هیچ چیزی به غیر از گلف بازی کردن نمی خواهد! ساموئل ال. جکسون حتی در قراردادهای کاری اش هم این شرط را قید می کند که باید دو روز در هفته وقت آزاد داشته باشد تا بتواند سری به زمین گلف بزند.

سیلوستر استالونه



«سیلوستر استالونه» احمق نیست!
بیش از چهل سال است که سیلوستر استالونه با بازی در انواع مختلف فیلم های سینمایی، از فیلم های پلیسی مثل «تانگو و کش» گرفته تا درام هایی مثل «سرزمین پلیس ها» و حتی فیلم های کمدی غیر قابل تحملی مثل «ایست! وگرنه مادرم شلیک می کند»، علاقمندان به سینما را سرگرم کرده است. با این همه، منبع درآمد اصلی او بازی در فیلم های اکشن و ایفای نقش قهرمان های قوی هیکلی مانند «راکی»، «رامبو» و «کبری» بوده است.

شاید صدا و لحن صحبت کردن سیلوستر این تصور را در شما ایجاد کند که زیاد باهوش نیست، اما چطور ممکن است یک احمق بتواند در عرض سه روز و نیم داستان فیلم «راکی» را بنویسد؟ فیلم فوق العاده ای که در سال 1977 نامزد دریافت جایزه ی اسکار شده است؟ در واقع این راکی بود که استالونه را به یک اسطوره تبدیل کرد!

تام هاردی



«تام هاردی» را زیاد نمی شناسید
تام هاردی از آن دسته هنرپیشه های فیلم های اکشن است که باب میل قشر متفکر و روشن فکر هم هست و با بازی در نقش آدم های عجیب و تبهکارهای دیوانه در فیلم های پرماجرا و سرشار از هیجانی مانند «مکس دیوانه»، «شوالیه ی سیاه برمی خیزد» و «ونوم» خودش را به عنوان یکی از بهترین ها در ذهن سینما دوستان جا انداخته است. با این همه، تام در دنیای واقعی به جز آن همه عضله و بدن ماهیچه ای هیچ نقطه مشترکی با نقش های خود ندارد.

اگر می خواهید تام واقعی را ببینید شاید بهتر باشد به دنبال اجرای او در برنامه ی «قصه های قبل از خواب سیبیبی» بروید. مردی که با مهربانی سگش را در بغل گرفته و در برنامه کودک برای بچه ها کتاب داستان می خواند به تام هاردی واقعی شباهت بیشتری دارد. او پیش از دوران اوج خود، روی صحنه ی تئاتر هم موفقیت های زیادی را به دست آورده است.

لیام نیسون



«لیام نیسون»، حتی احساساتی تر از شما
با وجود اینکه او سال هاست در زمینه ی بازیگری فعالیت می کند با بازی در مجموعه فیلم های «ربوده شده» بود که لیام نیسون به عنوان یک آدم بی اعصاب که نباید با او درگیر شد در ذهن های ما جا افتاد. خونسردی حساب شده ی او و روش های منحصر بفردش در نابودی جنایتکاران حال و هوای یک «جیمز باند» مدرن را به او داد که بینندگان فیلم هایش عاشقش بودند و وقتی صدای خش دارش هم به این ترکیب اضافه می شد مقاومت در برابر او ممکن نبود.

با تمام اینها، در دنیای واقعی اگر عزیزترین چیزهایش را هم در یک جای خیلی بلند بگذارید او دیگر به سراغ آنها نخواهد رفت! نیسون به شدت از ارتفاع وحشت دارد. لیام بسیار احساساتی تر از آن چیزی است که فکرش را می کنید. او بین سال های 2009 تا 2014 برای اینکه سوگواری بیش از اندازه برای همسرش، «ناتاشا ریچاردسون»، پسرهایش را اذیت نکند به کار کردن پناه برده و در بیش از بیست فیلم بازی کرد!

جیسون استیتهام



«جیسون استیتهام»، استاد شیرجه زدن
این آقای اخمو و کم حرف نماینده ی نسل جدیدی از قهرمان های فیلم اکشن است: ورزشکار و عضله ای است، اما برعکس امثال استالونه و شوارتزنگر بدنش آن حالت کمیک پوشیده شده از ماهیچه را ندارد. او سریع و چابک است، ولی در عین حال قوی و بسیار خشن نیز هست و این ویژگی ها را می توان در فیلم هایی مانند «کرانک» و «ترانسپورتر» به وضوح دید.

استیتهام قبل از اینکه موهایش را کچل کند و این ژست خشن را به خود بگیرد یک ورزشکار در سطح جهانی بوده است، اما نه آن ورزش هایی که ممکن است شما انتظار داشته باشید. او نه کشتی گیر بوده، نه بوکسور، حتی فوتبال آمریکایی هم بازی نمی کرده است. ورزش استیتهام در دوره ی جوانی «شیرجه» بوده است و مدال های زیادی را هم در این زمینه کسب کرده و دوازده سال عضو تیم ملی شناس انگلستان بوده است. تازه، بعد از خداحافظی از دنیای ورزش هم برای مدتی کار مدلینگ انجام داده است.

تری کروس



«تری کروس»، هنرمندی که برای عدالت می جنگد
تری کروس از آن آدم هایی است که با عضله هایش شما را شگفت زده می کند و فیزیک فوق العاده ش او را به بخشی جدانشدنی از دنیای فیلم های اکشن تبدیل می کند و در فیلم هایی از جمله «بی مصرف ها» و سریال پلیسی «بروکلین نه-نه» نشان داده است که خوب بلد است چطور این عضله ها را به کار بگیرد! این بازیکن سابق فوتبال آمریکایی شاید در ظاهر خیلی خشن و حتی تا حدودی زمخت به نظر برسد، اما باور نخواهید کرد که در واقع یک هنرمند تمام عیار است که برنده ی بورسیه ی رشته ی هنر در کالج شده و مدتی هم در زمینه ی طراحی پیش طرح اتاق دادگاه فعالیت می کرده است.

او حتی در جنبش «من هم همینطور» شرکت کرده و در کنار سایر قربانیان آزارهای جنسی در هالیوود ایستاده است تا با تعرضات جنسی در دنیای رسانه مبارزه کند.

 

 

 

 


موضوعات مرتبط: ترس ها و عادت های جالب و عجیب سلبریتی ها
برچسب ها: با ترس ها و عادت های جالب و عجیب سلبریتی ها آشنا ش , مهدی رنجبر , فیلتاب فانتزی , معرفی کتاب فانتزی

تاريخ : یکشنبه ۱۳۹۸/۰۲/۰۱ | 10:35 | نویسنده : مهدی رنجبر |

 

s2215 gplanding 1530314636

هر سال فیلم‌های حاضر در رقابت اسکار به دو دسته تقسیم می‌شوند: یا اساساً آثار برگزیده‌ی منتقدان هستند و یا انتخابی پوپولیستی به شمار می‌آیند. گاهی اوقات هم پیش می‌آید که فیلمی میان دو گروه محبوب باشد.
به گزارش مووی مگ به نقل از سی نما، فیلم سیاه‌وسفید، به شدت شخصی و تحسین‌شده‌ی "رما" (Roma) به کارگردانی "آلفونسو کوارون" که از دوران کودکی فیلمساز در دهه‌ی ۱۹۷۰مکزیک الهام گرفته شده، امسال در صدر فهرست برترین فیلم‌های سال از نگاه وبسایت "متاکریتیک" (Metacritic) قرار گرفته. این وبسایت هر سال فهرست ده فیلم برتر منتقدین نشریات شناخته شده را گردآوری کرده و براساس آن فیلم‌ها را رده بندی می‌کند. مطابق انتظار، "رما" در تمامی فهرست‌ها در صدر قرار داده شد و حتی فیلمسازانی چون "گی‌یرمو دل تورو" و "ادگار رایت" نیز آن را در فهرست خود برای برترین آثار سینمایی سال جای دادند.
اگر "ستاره‌ای متولد شد" (A Star Is Born) را اثری پوپولیستی در نظر بگیریم، باید منتظر پیروزی آن در اسکار باشیم چرا که اولاً آثار محبوب در میان مردم همیشه از طرف آکادمی در اولویت قرار می‌گیرند و ثانیاً یک اثر سیاه‌وسفید اسپانیولی زبان ممکن است در مقابل اولین فیلم بلند "بردلی کوپر" در مقام کارگردان، از شانس کمتری برای کسب افتخار در بخش بهترین فیلم سال برخوردار باشد.

باید توجه داشت که وقتی یک منتقد بیش از ده فیلم را برمی‌گزیند، "متاکریتیک" در رده بندی خود فیلم‌های منتخب فهرست منتقدین در رتبه‌های بعد از دهم را محاسبه نمی‌کند. اما درفهرست‌های رده بندی نشده‌ای که تعداد فیلم‌ها از ده تجاوز می‌کند، همه فیلم‌ها به حساب آورده شده و به هریک نیم امتیاز تعلق می‌گیرد.

نحوه‌ی امتیازدهی این وبسایت نیز به این شرح است: ۳ امتیاز برای هر فیلمی که در رتبه‌ی اول قرار بگیرد، ۲ امتیاز برای هر فیلمی که در رتبه‌ی دوم جای داشته باشد، ۱ امتیاز برای فیلمی که در رتبه‌های سوم تا دهم قرار داده شده باشد و نیم امتیاز برای آثاری که رده بندی نشده‌اند.

این فهرست را "متاکریتیک" از ۲۵۲ فهرست منتشر شده از طرف منتقدین به دست آورده است. فیلم "اولین اصلاح شده‌" به کارگردانی "پل شریدر" امسال رتبه‌ی دوم را به خود اختصاص داده و "سوگلی" لانتیموس رتبه‌ی سوم را اشغال کرده است.

۱. رما (Roma)

۲. اولین اصلاح شده (First Reformed)

۳. سوگلی (The Favourite)

۴. سوزاندن (Burning)

۵. کلاس هشتم (Eighth Grade)

۶. پلنگ سیاه (Black Panther)

۷. اگر خیابان بیل به حرف می‌آمد (If Beale Street Could Talk)

۸. موروثی (Hereditary)

۹. بلکککلانزمن (BlackKklansman)

۱۰. ستاره‌ای متولد شد (A Star Is Born)


موضوعات مرتبط: بهترین فیلمهای 2018 از نگاه متاکریتیک
برچسب ها: بهترین فیلمهای 2018 از نگاه « متاکریتیک » معرفی شد , مهدی رنجبر , فیلتاب فانتزی , معرفی کتاب فانتزی

تاريخ : جمعه ۱۳۹۸/۰۱/۳۰ | 9:34 | نویسنده : مهدی رنجبر |

 

مراسم اسکار هر ساله با حضور مهم ترین چهره های هالیوود برگزار و منتخبین دریافت جوایز این آکادمی در آن اعلام می شود. در میان بازیگران هالیوودی، تعدادی از آن ها چندین بار برنده ی جایزه اسکار شده اند (مثل دنیل دی لوئیس که ۳ جایزه اسکار در کارنامه ی حرفه ای خود دارد) و بعضی دیگر هم بارها نامزد دریافت این جایزه شده اند. از این میان هم عده ای بخت با آن ها یار نبود و موفق نشدند تندیس طلایی رنگ اسکار را با خود به خانه ببرند.

به گزارش مووی مگ به نقل از روزیاتو، دیروز نامزدهای اسکار ۲۰۱۹ اعلام شدند و حالا یک ماهی تا برگزاری نود و یکمین مراسم آکادمی اسکار در شامگاه بیست و چهارم فوریه باقی مانده است. به همین مناسبت، بد نیست بدانیم کدام بازیگران هالیوودی بیشترین نامزدی دریافت جایزه اسکار در تاریخ این مراسم را داشته اند.

مریل استریپ: ۲۱ بار نامزدی- ۳ جایزه اسکار

1 Streep wins third Oscar for Iron Lady

آخرین بار در مراسم اسکار ۲۰۱۸ بود که استریپ برای بازی اش در فیلم «پست» (The Post) کاندیدای دریافت این جایزه شد. استریپ پیش از این، ۳ جایزه ی اسکار برای بازی اش در فیلم های «کریمر علیه کریمر» (Kramer vs. Kramer) مربوط به سال ۱۹۷۹، «انتخاب سوفی» (Sophie’s Choice) مربوط به سال ۱۹۸۲ و «بانوی آهنین» (The Iron Lady) مربوط به سال ۲۰۱۱، دریافت کرده است.

کاترین هپبورن: ۱۲ بار نامزدی- ۴ جایزه اسکار

کاترین هپبورن

هپبورن برای نقش آفرینی اش در فیلم های «شکوه صبح» (Morning Glory) مربوط به سال ۱۹۳۳، «حدس بزن چه کسی برای شام می‌آید» (Guess Who’s Coming to Dinner) مربوط به سال ۱۹۶۷، «شیر در زمستان» (The Lion in Winter) مربوط به سال ۱۹۶۸ و «روی دریاچه طلایی» (On Golden Pond) مربوط به سال ۱۹۸۱، برنده ی جایزه ی اسکار شد.

جک نیکلسون: ۱۲ بار نامزدی- ۳ جایزه اسکار

جک نیکلسون

نیکلسون این جوایز را برای فیلم های «دیوانه از قفس پرید» (One Flew Over the Cuckoo’s Nest) مربوط به سال ۱۹۷۵، «شرایط مهرورزی» (Terms of Endearment) مربوط به سال ۱۹۸۳ و «بهتر از این نمی شود» (As Good as It Gets) مربوط به سال ۱۹۹۷، دریافت کرده است.

بتی دیویس: ۱۰ بار نامزدی- ۲ جایزه اسکار

بتی دیویس

دیویس برای بازی اش در فیلم های «خطرناک» (Dangerous) مربوط به سال ۱۹۳۵ و «جزبل» (Jezebel) مربوط به سال ۱۹۳۸، برنده ی جایزه ی اسکار شد.

لارنس الیویه: ۱۰ بار نامزدی- ۱ جایزه اسکار (به علاوه ی ۲ جایزه اسکار افتخاری)

لارنس الیویه

الیویه به خاطر نقش آفرینی اش در فیلم «هملت» (Hamlet) مربوط به سال ۱۹۴۸، جایزه ی اسکار دریافت کرد.

پل نیومن: ۱۰ بار نامزدی- ۱ جایزه اسکار (به علاوه ی ۱ جایزه افتخاری اسکار و ۱ جایزه افتخاری بشر دوستی اسکار)

پل نیومن

بازی نیومن در فیلم «رنگ پول» (The Color of Money) مربوط به سال ۱۹۸۶، او را در فهرست برندگان جایزه ی اسکار قرار داد.

اسپنسر تریسی: ۹ بار نامزدی- ۲ جایزه اسکار

اسپنسر تریسی

تریسی افتخار کسب جایزه ی اسکار را برای نقش آفرینی هایش در فیلم های «کاپیتان های شجاع» (Captains Courageous) مربوط به سال ۱۹۳۷ و «شهرک پسرها» (Boys Town) مربوط به سال ۱۹۳۸، پیدا کرد.

مارلون براندو: ۸ بار نامزدی- ۲ جایزه اسکار

مارلون براندو

نقش آفرینی های براندو در فیلم های «در بارانداز» (On the Waterfront) مربوط به سال ۱۹۵۴ و «پدرخوانده» (The Godfather) مربوط به سال ۱۹۷۲، جایزه ی اسکار را نصیب او کرد.

جک لمون: ۸ بار نامزدی- ۲ جایزه اسکار

جک لمون

بازی های لمون در فیلم های «آقای رابرتس» (Mister Roberts) مربوط به سال ۱۹۹۵ و «ببر را نجات بده» (Save the Tiger) مربوط به سال ۱۹۷۳، کارنامه ی هنری او را مزین به جایزه ی اسکار کرد.

پیتر اوتول: ۸ بار نامزدی- ۱ جایزه افتخاری اسکار

پیتر اوتول

اوتول جایزه افتخاری اسکار را بعد از ۷ بار نامزدی دریافت کرد. او به خاطر بازی اش در فیلم «ونوس» (Venus) مربوط به سال ۲۰۰۶، برای هشتمین بار نامزد دریافت جایزه ی اسکار شد.

دنزل واشنگتن: ۸ بار نامزدی- ۲ جایزه اسکار

دنزل واشنگتن

بازی های واشنگتن در فیلم های «افتخار» (Glory) مربوط به سال ۱۹۸۹ و «روز تعلیم» (Training Day) مربوط به سال ۲۰۰۱، افتخار دریافت جایزه ی اسکار را نصیب این بازیگر کرد.

آل پاچینو: ۸ بار نامزدی- ۱ جایزه اسکار

آل پاچینو

آل پاچینو تنهای جایزه ی اسکارش را برای فیلم «بوی خوش زن» (Scent of a Woman) مربوط به سال ۱۹۹۲، دریافت کرده است.

جرالدین پیج- ۸ بار نامزدی- ۱ جایزه اسکار

جرالدین پیج-

بازی پیج در فیلم «سفر به بانتیفول» (The Trip to Bountiful) مربوط به سال ۱۹۸۵، او را در فهرست برندگان جایزه ی اسکار قرار داد.

اینگرید برگمن: ۷ بار نامزدی- ۳ جایزه اسکار

اینگرید برگمن

برگمن جوایز اسکارش را به خاطر بازی در فیلم های «چراغ گاز» (Gaslight) مربوط به سال ۱۹۴۴، «آناستازیا» (Anastasia) مربوط به سال ۱۹۵۶ و «قتل در قطار سریع‌السیر شرق» (Murder on the Orient Express) مربوط به سال ۱۹۷۴، دریافت کرد.

کیت بلانشت: ۷ بار نامزدی- ۲ جایزه اسکار

کیت بلانشت

بلانشت با نقش آفرینی هایش در فیلم های «هوانورد» (The Aviator) مربوط به سال ۲۰۰۴ و «یاسمن پژمرده» (Blue Jasmine) مربوط به سال ۲۰۱۳، موفق به دریافت جایزه ی اسکار شد.

رابرت دنیرو: ۷ بار نامزدی- ۲ جایزه اسکار

رابرت دنیرو

دنیرو برای بازی در فیلم های «پدر خوانده: قسمت دوم» (The Godfather: Part II) مربوط به سال ۱۹۷۴ و «گاو خشمگین» (Raging Bull) مربوط به سال ۱۹۸۰، برنده ی جایزه ی اسکار شد.

جین فوندا: ۷ بار نامزدی- ۲ جایزه اسکار

جین فوندا

فوندا افتخار حضور در فهرست برندگان جایزه ی اسکار را با بازی هایش در فیلم های «کلوت» (Klute) مربوط به سال ۱۹۷۱ و «بازگشت به خانه» (Coming Home) مربوط به سال ۱۹۷۸، پیدا کرد.

داستین هافمن: ۷ بار نامزدی- ۲ جایزه اسکار

داستین هافمن

نقش آفرینی های هافمن در فیلم های «کریمر علیه کریمر» (Kramer vs. Kramer) مربوط به سال ۱۹۷۹ و «مرد بارانی» (Rain Man) مربوط به سال ۱۹۸۸، جایزه ی اسکار را نصیب این بازیگر کرد.

جف بریجز: ۷ بار نامزدی- ۱ جایزه اسکار

جف بریجز

تنها جایزه ی اسکار بریجز، به خاطر بازی اش در فیلم «دل دیوانه» (Crazy Heart) مربوط به سال ۲۰۰۹، به او تعلق گرفت.

جودی دنچ: ۷ بار نامزدی- ۱ جایزه اسکار

20 5c4765c65241471a6b422912 960 720

نش آفرینی دنچ در فیلم «شکسپیر عاشق» (Shakespeare in Love) مربوط به سال ۱۹۹۸، او را مفتخر به دریافت جایزه ی اسکار کرد.

رابرت دووال: ۷ بار نامزدی- ۱ جایزه اسکار

جودی دنچ

دووال با نقش آفرینی اش در فیلم «بخشش های محبت آمیز» (Tender Mercies) مربوط به سال ۱۹۸۳، موفق به دریافت جایزه ی اسکار شد.

گریر گارسون: ۷ بار نامزدی- ۱ جایزه اسکار

گریر گارسون

گارسون به خاطر بازی در فیلم «خانم مینیور» (Mrs. Miniver) مربوط به سال ۱۹۴۲، برنده ی جایزه ی اسکار شد.

کیت وینسلت: ۷ بار نامزدی- ۱ جایزه اسکار

23 59e4af2f200000d554086ed1

گرچه به اولین فیلم کیت وینسلت یعنی «تایتانیک» جوایز اسکاری زیادی تعلق گرفت و این فیلم از این حیث رکورد شکن شد، اما وینسلت تنها جایزه ی اسکارش را به خاطر بازی در فیلم «کتاب خوان» (The Reader) مربوط به سال ۲۰۰۸، دریافت کرده است.

ریچارد برتون: ۷ بار نامزدی

24 58937de50849ec22008b4666 960 720

برتون با وجود آنکه ۷ بار کاندیدای دریافت جایزه ی اسکار شد، اما هرگز افتخار حضور در فهرست برندگان این جایزه را پیدا نکرد.

گلن کلوز: ۷ بار نامزدی

گلن کلوز

کلوز برای نقش آفرینی در فیلم های کلاسیکی مانند «جذابیت مرگبار» (Fatal Attraction) و «روابط خطرناک» (Dangerous Liaisons) نامزد دریافت اسکار شده است. اخیراً هم بازی کلوز در فیلم «همسر» (The Wife)، او را کاندیدای دریافت جایزه ی اسکار بهترین بازیگر زن کرد.

والت دیزنی رکورددار بیشترین نامزدی جایزه اسکار (۵۹ بار) و دریافت آن (۲۶ بار) در تاریخ آکادمی اسکار است

والت دیزنی

از میان جوایز اسکاری فراوان بنیانگذار شرکت دیزنی، چهار تای آن ها افتخاری هستند: یکی برای «میکی موس»، یکی به خاطر ابداعاتش با انیمیشن «سفید برفی و هفت کوتوله»، یکی به خاطر «نقش چشمگیرش در پیشرفت به کارگیری صدا در حوزه ی تصاویر متحرک به واسطه تولید فیلم فانتازیا» و یکی هم جایزه ی اسکار یادبود ایروینگ جی. تالبرگ.


موضوعات مرتبط: بازیگرانی که بیشترین تعداد نامزدی اسکار را دارند
برچسب ها: بازیگرانی که بیشترین تعداد نامزدی اسکار را داشته ا , مهدی رنجبر , فیلتاب فانتزی , معرفی کتاب فانتزی

تاريخ : چهارشنبه ۱۳۹۸/۰۱/۲۸ | 9:33 | نویسنده : مهدی رنجبر |

 

 

وقتی‌که روز بد، یا هفته‌ی بدی داشته‌اید حس و حال تماشای "بهترین" فیلم را ندارد. فیلم «همشهری کین» Citizen Kane هیچ مشکلی ندارد، اما وقتی حس بدی دارید احتمالاً از تماشای آن لذت نخواهید برد. گاهی اوقات نه‌ تنها فیلمی که بتواند حال‌وهوای شما را عوض کند می‌خواهید؛ بلکه به آن نیاز دارید.

به گزارش مووی مگ به نقل از برترین ها، ما لیستی از ۲۵ فیلم برتر که می‌توانند حس خوبی به مخاطب بدهند درست کرده‌ایم که در ادامه به آن می‌پردازیم:

برای خواندن بخش اول این مطلب اینجا کلیک نمائید.

 

۱۲. Love Actually

1917366 807

«در واقع عشق» Love Actually بسیار احساسات‌برانگیز است، و این بخش اصلی جذابیت آن‌را تشکیل می دهد. این فیلم ترکیب یک کمدی رمانتیک فوق‌العاده، با کریسمس است که بسیار دل‌نشین و جذاب از آب درآمده و حال خوب شما را پس از تماشایش تضمین می‌کند.


۱۱. Matilda

1917367 593

هیچ شک و ابهامی در مورد پیام مثبت «ماتیلدا» Matilda وجود ندارد. این فیلم دنی دویتو Danny DeVito اقتباسی از داستان کودکان کلاسیک رونالد دال Roald Dahl است. شخصیت‌های خوب این فیلم اسم‌های بانمکی دارند، مانند خانم هانی Honey، یا لوندر Lavender، در حالی‌که شخصیت‌های بد اسم‌های نتراشیده و بدقافیه‌ای دارند، مانند ترانچ‌بول Trunchbull و ورم‌وود Wormwood.

اما سادگی بی‌حاشیه‌ی این فیلم بخشی از دلیل جذابیت و طراوتی است که مخاطبان با تماشای «ماتیلدا» Matilda احساس می‌کنند. این فیلم در طول داستان بی‌نظیر خود درباره‌ی یک خوره‌ی کتاب، با خلوص صد درصدی به دنبال تکریم بهترین ویژگی‌های انسانی است، و مخاطبان را دعوت می‌کند تا ویژگی‌های جادویی خود را کشف کنند و به جهانیان ثابت کنند قدرت مهربانی همیشه بر بدی غلبه می‌کند.


۱۰. Frozen

Frozen

این فیلم شاید یکی از مدرن‌ترین فیلم‌های انیمیشنی دیزنی Disney باشد، اما در عین حال یکی از پیشرو‌ترین آثار این استودیو هم محسوب می‌شود. لحظاتی وجود دارند که که در آن‌ها به حالت کلاسیک قابل پیش‌بینی پرنسسی خود باز می‌گردد، اما به ازای هر قدم رو عقب، «منجمد» Frozen دو قدم رو به جلو برمی‌دارد.
داستان این فیلم، درباره‌ی در خواهر در خانواده‌ای سلطنتی است که هرچه بزرگ‌تر می‌شوند از هم دورتر می‌شوند. اگر پایان دل‌نشین داستان فانتزی «منجمد» Frozen حس و حال خوبی به شما ندهد، به احتمال خیلی زیاد با آهنگ‌های آن حال و هوای‌تان عوض خواهد شد!


۹. The Wizard of Oz

The Wizard of Oz

قدرت ماندگاری «جادوگر از» The Wizard of Oz یک معجزه است، نه تنها به خاطر این‌که سر تولید آن بلاهای مختلف، یکی پس از دیگری، می‌آمد؛ بلکه به خاطر این‌که این یک فیلم موزیکال ساخته شده در سال ۱۹۳۹ است و امروز همان‌قدر برای مخاطبان جادویی و هیجان‌انگیز است که حدود هشت دهه قبل بود. این فیلم خوش‌ساخت مخاطب‌ را در دنیای جادویی از Oz غوطه‌ور می‌کند و موسیقی آن تا به امروز در گوش مخاطبان طنین‌انداز است.


۸. Elf

Elf

مثل بادی Buddy باشید. هیچ چیز نمی‌تواند بادی Buddy را غمگین کند. «الف» Elf یکی از بهترین و خنده‌دارترین نقش‌آفرینی‌های ویل فرل Will Ferrell است. بادی Buddy — شخصیت فرل — مظهر حس و حال کریسمس و سخاوت و شادی و خوبی به دیگران است. او هرگز اجازه نمی‌دهد هیچ چیز کوچکی — مثلا این‌که او یک الف واقعی نیست — مانع رسیدن او به رویای واقعی‌اش که کمک کردن به بابانوئل است، بشود. جان فاورو Jon Favreau استاد فیلم‌های مردم‌پسند است و «الف» Elf یکی از بهترین آثار او تا به حال است. پیام اصلی این فیلم کمدی این است که مهم نیست از کجا آمده‌اید، مهم این است که به چه چیزی اعتقاد دارید و چه کاری انجام می‌دهید، چراکه این‌ها تعیین کننده‌ی شخصیت شما هستند.


۷. The Birdcage

The Birdcage

اگر دنیای امروز یک پیام نیاز داشته باشد، آن این است که برای احترام گذاشتن به سبک زندگی‌های متفاوت، کافیست به فردی که آن‌ها را زندگی می‌کند احترام بگذاریم. پیام اصلی «قفس پرنده» The Birdcage، کمدی هوشمندانه و بسیار جذاب نیکولز هم همین است.


۶. Bring It On

Bring It On

این فیلم نه تنها پر از انرژی و شور و هیجان نوجوانی است، بلکه جنسیت‌گرایی را مورد تمسخر قرار داده و زیر سوال می‌برد. تورنس Torrance (با بازی کریستن دانست Kirsten Dunst) عنوان کاپیتانی تیم تشویق‌کننده‌ها را دریافت می‌کند و از فهمیدن این موضوع که قهرمان قبلی تیم تشویق‌کننده‌ی یک تیم از کامپتن Compton که می‌دانست به مسابقات ملی راه نمی‌یابند را سال‌ها از چنگ‌شان در می‌آورده است، شوکه می‌شود. تورنس به این نتیجه می‌رسد که باید رقصی تشویقی را تمرین و اجرا کنند که بتوانند به آن افتخار کنند و بتواند با تیم ایست کامپتن کلاورز East Compton Clovers رقابت کند.


۵. Dick

Dick

فیلم‌ساز اندرو فلمینگ Andrew Fleming (کارگردان «حیله The Craft») سناریوی جایگزینی در مورد واقعه‌ی واترگیت Watergate ارائه می‌دهد. چه می‌شد اگر وودوارد Woodward (با بازی ویل فرل Will Ferrell) و برنستین Bernstein (با بازی بروس مک‌کولوچ Bruce McCulloch) به جای آن‌که به اسرار یک سیاست‌مدار پی ببرند، درگیر دو دختر جوان وطن‌پرست (با بازی کریستن دانست Kirsten Dunst و میشل ویلیامز Michelle Williams) می‌شدند؟

«دیک» Dick داستانی خیالی درباره‌ی رسوایی واترگیت روایت می‌کند. مخاطبان از قبل پایان آن‌را می‌دانند، پس می‌توان به راحتی صرفا از آن لذت برد. این فیلم به ما نمی‌خنند، بلکه با ما می‌خندد، و این دارویی است که همه‌ی ما به آن نیاز داریم.


۴. Design for Living

Design for Living

«طراحی زندگی» Design for Living داستان سه آمریکایی است که در فضای رمانتیک پاریس زندگی می‌کنند. گیلدا (با بازی هاپکینز) نمی‌تواند بین دو مرد که عاشقش هستند — تام و جرج — تصمیم بگیرد، و در نهایت هرسه باهم زندگی می‌کنند.

«طراحی زندگی» Design for Living بسیار خنده‌دار و پر از بازی با کلمات جالب است. آرزوها و امیال هاپکینز Hopkins از ایده‌های آزادی‌گرایانه‌اش نشات می‌گیرند و او را در مسیر هم‌خانه شدن با دو مرد قرار می‌دهند. مخاطبانی که امروز ممکن است فکر کنند نمی‌توانند با وجود امثال ترامپ در راس قدرت، آن‌طور که می‌خواهند آزادانه زندگی کنند باید این فیلم را ببینند. هالیوود در نهایت کد تولید تصاویر متحرک — که مجموعه‌ای از قوانین اخلاقی در سینمای آمریکا بوده است — را پاره کرد و هنرمندانی مانند لوبیچ Lubitsch و مردان و زنانی که در این فیلم می‌بینیم همیشه در مرزهای جدیدی را در لذت و اشتیاق ما برای زندگی خواهند گشود.


۳. Amelie

Amelie

جادوی «آملی» Amelie در این است که ما را نه توسط آن‌چه می‌خریم یا مصرف می‌کنیم، بلکه توسط آن‌چه انجام می‌دهیم تعریف می‌کند. خصوصیات و ویژگی‌های ما انسانیت ما را می‌سازند، و فیلم رمانتیک شگفت‌آور ژان-پیر ژونه Jean-Pierre Jeunet با تمرکز بر خصوصیات انسانی، خود را به چیزی بسیار فراتر از یک داستان عاشقانه که در آن یک دختر و پسر همدیگر را ملاقات می‌کنند، رسانده است.

این فیلم درباره‌ی آملی پولین Amélie Poulain (با بازی اودره توتو Audrey Tautou) است که در تلاش است حال آدم‌های شکسته‌ی اطرافش را بهتر کند، حتی اگر در طول این فرآیند مجبور باشد از خوشحالی خود چشم‌پوشی کند. حتی اگر از روایت جادویی و جذابیت‌های دیداری آن لذت نبرید، به شدت تحت تاثیر قطعه‌ی فراموش‌نشدنی یان تیرسن Yann Tiersen قرار خواهید گرفت.


۲. Cloudy with a Chance of Meatballs

Cloudy with a Chance of Meatballs

حتی اگر مونتاژ زیبای آهنگ «آفتاب و آب‌نبات» Sunshine and Lollipops در فیلم انیمیشنی «ابری با احتمال بارش کوفته قلقلی» Cloudy with a Chance of Meatballs وجود نداشت، باز هم این فیلم می‌توانست لبخند بزرگی بر لبان شما بنشاند. این فیلم تمام شیطنت‌های سرکشانه‌ی کارگردان‌ها فیل لرد Phil Lord و کریستوفر میلر Christopher Miller را در بر دارد، اما در عین حال در کنار داستان بارش غذا از آسمان، فضای بسیار دلنشینی دارد.

این فیلم ارتباط زیبای پدر و پسری را به تصویر می‌کشد، یک داستان عاشقانه‌ی خوب دارد، و یک میمون در آن قلب یک خرس پاستیلی را پاره می‌کند. چطور می‌توان از آن لذت نبرد؟


۱. Set It Up

Set It Up

اگر به دنبال یک کمدی رمانتیک جذاب هستید اما نمی‌خواهید فیلمی تکراری از دهه‌ی گذشته را تماشا کنید، حتما باید Set It Up از کلر اسکنلن Claire Scanlon را ببینید. داستان این فیلم درباره‌ی دو دستیار است که نقشه می‌کشند رئیس‌هایشان را باهم آشنا کنند تا بتوانند از زیر کار در بروند، اما خودشان کم کم به همدیگر علاقه‌مند می‌شوند. کمدی‌-رمانتیک در این فیلم موج می‌زند اما به قدری خوب به نمایش درآمده که قطعا از تماشای آن لذت خواهید برد.


موضوعات مرتبط: 25 فیلم شادی که باید حتما در مواقع ناراحتی ببینید
برچسب ها: 25 فیلم شادی که باید حتما در مواقع ناراحتی ببینید , مهدی رنجبر , فیلتاب فانتزی , معرفی کتاب فانتزی

تاريخ : دوشنبه ۱۳۹۸/۰۱/۲۶ | 9:32 | نویسنده : مهدی رنجبر |
سلام.

امیدوارم فیض ببرین😊

فقط جون مادرتون دوباره لوله آچار کشیم نکنین, همون دفعه قبل فهمیدم که از کتاب هایی که به راه راست هدایتتون میکنه چقده خوشتون میاد!😉

 

کتاب: توحید مفضل


موضوعات مرتبط: کتاب توحید مفضل
برچسب ها: دانلود کتاب شگفتی های آفرینش , دانلود کتاب توحید مفضل , دانلود کتاب فانتزی , مهدی رنجبر

تاريخ : یکشنبه ۱۳۹۸/۰۱/۲۵ | 12:39 | نویسنده : مهدی رنجبر |

 

 

وقتی‌که روز بد، یا هفته‌ی بدی داشته‌اید حس و حال تماشای "بهترین" فیلم را ندارد. فیلم «همشهری کین» Citizen Kane هیچ مشکلی ندارد، اما وقتی حس بدی دارید احتمالاً از تماشای آن لذت نخواهید برد. گاهی اوقات نه‌ تنها فیلمی که بتواند حال‌وهوای شما را عوض کند می‌خواهید؛ بلکه به آن نیاز دارید.

به گزارش مووی مگ به نقل از برترین ها، ما لیستی از ۲۵ فیلم برتر که می‌توانند حس خوبی به مخاطب بدهند درست کرده‌ایم که در ادامه به آن می‌پردازیم:

 

برای خواندن بخش دوم این مطلب اینجا کلیک نمائید.

 

 ۲۵. Aladdin

Aladdin

این فیلم انیمیشنی کلاسیک از دیزنی Disney در سال ۱۹۹۲ درباره‌ی شن و جادوگری و یک بی‌سروپای خیابانی که به شهرت و محبوبیت می‌رسد یکی از بهترین آثار این استودیو است. این فیلم هم عناصر آشنای سایر فیلم‌های بزرگ دیزنی را دارد: یک قهرمان بی‌نام‌ونشان که عاشق یک پرنسس می‌شود و برخلاف تمام چیزهایی که علیه او هستند به هدف خود می‌رسد.


۲۴. The Princess Bride

The Princess Bride

چارچوب این داستان درواقع تعریف کردن داستان آن توسط یک پدربزرگ برای نوه‌اش است که می‌خواهد حس خوبی به او بدهد. من هرگز رمان اصلی ویلیام گلدمن William Goldman را نخوانده‌ام اما هرگز برای نشان دادن این فیلم به یک کودک یا حتی بزرگ‌سال تردید نخواهم کرد.


۲۳. An American Tail

An American Tail

شخصیت بی‌سروپای این فیلم، یک موش کوچک جذاب روسی یهودی به نام فیول موسکویتز Fievel Mousekewitz است. او به‌جای این‌که به بن‌بست بخورد و تسلیم کسانی شود که او را در شهر بزرگی که به آن پا گذاشته اذیت می‌کنند، دوستانی از طبقه‌های اجتماعی و نژادهای مختلف پیدا می‌کند و با آن‌ها همراه می‌شود. این فیلم از ۳۰ سال پیش تا امروز لبخند را به لبان مخاطبان خود می‌آورد.


۲۲. Clueless

Clueless

«بی‌سرنخ» Clueless پر از سادگی و جذابیت و دوست‌داشتنی است. این یک فیلم کمدی ملایم با فیلم‌نامه‌ای قوی از فیلم‌نامه‌نویس/کارگردان ایمی هکرلینگ Amy Heckerling است که نمی‌توان عاشقش نشد. این فیلم با نقش‌آفرینی آلیشیا سیلورستون Alicia Silverstone و زیبایی فرا طبیعی‌اش در نقش چر Cher که همیشه خوش‌بین و مرتب است و هم‌بازی‌هایش استیسی دش Stacey Dash، بریتنی مورفی Brittany Murphy (که جای خالی‌اش امروز در میان ما حس می‌شود) و پل راد Paul Rudd با صورت بچه‌گانه و دوست‌داشتنی‌اش، بسیار تماشایی شده است.


۲۱. School of Rock

School of Rock

این فیلم با نقش‌آفرینی جک بلک Jack Black با دیوانه‌بازی‌های دوست‌داشتنی‌ همیشگی‌ و جالبش، درباره‌ی یک مرد بزرگ با رفتار کودکانه به نام دووی Dewey است که عاشق موسیقی بوده و به کمک دوستش یک کلاس آموزش موسیقی برگزار می‌کند تا کمی پول دربیاورد. دووی Dewey در اولین تلاش برای کنف کردن اعضای گروه موسیقی سابقش، دانش‌آموزان را برای ساختن گروه موسیقی خودش جمع می‌کند. کمدی‌های خانوادگی کمی هستند که مانند «مدرسه‌ی راک» School of Rock جذاب، بر اساس فیلم‌نامه‌ای قوی و به لحاظ موسیقیایی کامل و بی‌نقص باشند. «مدرسه‌ی راک» School of Rock یکی از بهترین فیلم‌های موزیکال غیررسمی زمان خود است و همچنین مسکنی بسیار قوی برای ناراحتی‌ها و غصه‌های شما.


۲۰. Singin’ in the Rain

Singin’ in the Rain

عصر طلایی هالیوود همیشه بهترین منبع فیلم‌های پر از حس خوب است. «آواز در باران» Singin’ in the Rain یکی از بهترین نمونه‌های آن است و به‌عنوان یکی از بهترین فیلم‌های موزیکالی که تابه‌حال ساخته شده است به‌راحتی می‌تواند حال مخاطب را خوب کند. نقش‌آفرینی‌های آن فوق‌العاده‌اند، طراحی صحنه شگفت‌آور است و قطعات موسیقی از بهترین آثاری هستند که در فیلم‌های سینمایی آمده‌اند.


۱۹. The Last Days of Disco

The Last Days of Disco

«آخرین روزهای دیسکو» The Last Days of Disco فیلمی است پر از آهنگ‌های رقص‌آور دهه‌ی ۷۰ میلادی که پایان دل‌نشینش در دل بی‌تفاوت‌ترین مخاطبان هم اثر خواهد گذاشت. این فیلم حول گروهی از دوستان هم‌دانشگاهی روایت می‌شود که بسیار پرهیجان و پرهیاهو هستند. بازی کیت بکینسیل Kate Beckinsale بسیار برجسته است و در طول فیلم مدام بالا و پایین می‌پرد بدون آن‌که گریمش ذره‌ای آسیب ببیند.


۱۸. Rushmore

Rushmore

«راشمور» Rushmore یکی از بهترین کارهای وس اندرسون Wes Anderson در اوایل زندگی‌ حرفه‌اش محسوب می‌شود. در این فیلم جیسون شوارتزمن Jason Schwartzman جوان و بی‌تجربه نقش محوری مکس فیشر Max Fischer را بازی می‌کند و بزرگداشت اندرسون نسبت به سال‌های مدرسه‌ی خودش محسوب می‌شود که داستان بلوغ خنده‌دار و بانمکی را روایت می‌کند. فیشر جوان به‌طور هم‌زمان، هم به معلم اروپایی و مرموزش (با بازی اولیویا ویلیامز Olivia Williams) وابسته می‌شود و هم با یک تاجر محلی که تنها زندگی می‌کند (با بازی بیل موری Bill Murray) دوست می‌شود.


۱۷. Sing Street

1917361 875

با وجودی که سال ۲۰۱۶ یکی از بدترین سال‌ها بود، اما یکی از بهترین فیلم‌های پر از حس خوب را به ما هدیه داد: «خیابان آواز» Sing Street. این فیلم موزیکال که درباره‌ی دوران بلوغ است در دهه‌ی ۸۰ میلادی روایت می‌شود و درباره‌ی پسر جوان ایرلندی است که برای تحت تأثیر قرار دادن دختر موردعلاقه‌اش، یک گروه موسیقی تشکیل می‌دهد. من شما را به چالش تماشای این فیلم و لبخند نزدن در طول آن دعوت می‌کنم.


۱۶. Zootopia

Sing Street

«زوتوپیا» Zootopia داستانی عمیق و تامل‌برانگیز از خرگوش جوانی است که هیچ چیز نمی خواهد جز این‌که بهترین افسر پلیس در دنیایی پر از حیوانات مختلف باشد. دنیای «زوتوپیا» Zootopia پر است از شکارچیان و طعمه‌ها که در کنار یکدیگر کار و زندگی می‌کنند، و این فیلم در جاهای مختلف سعی می‌کند نشان بدهد که مشکل اصلی دنیا کسانی هستند که فکر می‌کنند کاملا معصوم و بدون تقصیرند. این فیلم بسیار خنده‌دار و زیبا است و در عین حال حرف‌های مهمی برای گفتن دارد.


۱۵. Shakespeare in Love

Shakespeare in Love

این یک فیلم دل‌نشین با داستانی دل‌چسب و گروه بازیگران فوق‌العاده است که برداشتی رمانتیک و هوادارپسند از ماجرای خلق مشهورترین نمایش‌نامه‌ی ویلیام شکسپیر William Shakespeare است. داستان عاشقانه‌ی بین شکسپیر و دختر یک تاجر متمول، بسیار دل‌نشین و دوست‌داشتنی است؛ و بن افلک Ben Affleck نقش‌آفرینی خنده‌دار و جذابی را به نمایش می‌گذارد.


۱۴. Harry Potter and the Sorcerer’s Stone

Harry Potter and the Sorcerer’s Stone

شاید «هری پاتر و سنگ جادو» Harry Potter and the Sorcerer’s Stone بهترین قسمت مجموعه فیلم هری پاتر نباشد، اما امیدوارکننده‌ترین آن‌هاست. قلب مجموعه‌ی هری پاتر، داستان پیروزی عشق بر نفرت، غلبه‌ی خوبی بر بدی، و نمایش قدرت دوستی است. این داستان لذت‌بخش رفته رفته به تاریکی می‌گراید اما قطعا «هری پاتر و سنگ جادو» arry Potter and the Sorcerer’s Stone سرآغاز بسیار روشنی برای آن است.


۱۳. Ocean’s Eleven

Ocean’s Eleven

این فیلمی است که در طول تماشای آن همه چیز را از یاد خواهید برد و به هیچ چیز جز «یازده یار اوشن» Ocean’s Eleven فکر نخواهید کرد. این فیلم پرستاره از فیلم‌ساز استیون سودربرگ Steven Soderbergh یک داستان پلیسی جذاب و گیرا است. گروه بازیگران استثنایی است، اما انتخاب‌های روایی سودربرگ است که لذت تماشای فیلم را دو چندان می‌کند. حتی وقتی که پایان را فهمیده‌اید، این فیلم به لطف کمدی بسیار دقیق و به‌جای آن که مدیون گروه بازیگران با تجربه و حرفه‌ای است، برای شما جذاب خواهد بود. تصویری که سودربرگ Soderbergh از لاس وگاس در این فیلم ترسیم می‌کند بی‌سابقه است.


موضوعات مرتبط: 25 فیلم شادی که باید حتما در مواقع ناراحتی ببینید
برچسب ها: 25 فیلم شادی که باید حتما در مواقع ناراحتی ببینید , مهدی رنجبر , فیلتاب فانتزی , معرفی کتاب فانتزی

تاريخ : شنبه ۱۳۹۸/۰۱/۲۴ | 9:31 | نویسنده : مهدی رنجبر |

 

هنرِ سینما با تجارت و سودآوری ترکیب شده و در کنار آثار هنرمندانه‌ای که حرف‌های زیادی برای گفتن دارند، شاهد فیلم‌هایی هستیم که حرف و سخن چندانی ندارند اما به‌لطف تبلیغات گسترده و حضور هنرپیشه‌های سرشناس اسم و رسمی برای خود دست و پا می‌کنند.

به گزارش مووی مگ به نقل از برترین ها ، در سال ۲۰۱۸ نیز به‌رغم اینکه فیلم‌های بسیار خوب و نابی را دیدیم، بعضی از فیلم‌ها هم به‌رغم اینکه اسم‌های بزرگی داشتند نتوانستند در قد و قواره خودشان ظاهر شوند. با این حساب در ادامه به فیلم‌های معروفی از سال ۲۰۱۸ اشاره می‌کنیم که انتظار بیشتری از آنها داشتیم.

فیلم هرگز واقعاً اینجا نبودی (You Were Never Really Here)

1922217 287

لین رمزی (Lynne Ramsay) را با فیلم‌هایی مانند باید درباره کوین صحبت کنیم یا شکارچی موش می‌شناسیم، این کارگردان بریتانیایی ۴۹ ساله در سال ۲۰۱۸ فیلم هرگز واقعاً اینجا نبودی را به روی پرده برد. این فیلم داستانی به ظاهر کلیشه‌ای داشت اما به لطف روایت هنرمندانه داستان فیلم، با روایتی جذاب و مخاطب‌پسند طرف بودیم.

همین امر باعث شد تا انتظار بیشتری از فیلم هرگز واقعاً اینجا نبودی داشته باشیم اما همان روایت جذاب داستان که از آن تعریف کردیم به پاشنه آشیل این فیلم تبدیل شد و باعث شد از آن طرف بام به پایین بیافتد. داستان این فیلم روایت خوبی داشت اما آن‌گونه که انتظار می‌رفت نتوانست در انتها مخاطب را با خود همراه کند و احساسات تماشاچی را به بازی بگیرد، در نتیجه فیلمی که می‌توانست یکی تأثیرگذارترین عناوین سال ۲۰۱۸ باشد به یک فیلم خوب تبدیل شد که مخاطب را در انتها نتوانست کاملاً رضایت‌مند نگه دارد.


فیلم مَندی (Mandy)

1922218 816

روزگاری بود که نام نیکلاس کیج در یک فیلم از کیفیت بالای آن حکایت داشت، اما از آن روزگار خاطره‌ای بیش باقی نمانده و نیکلاس کیج ۵۴ ساله با نیکلاس کیج دهه ۹۰ تفاوت‌های زیادی پیدا کرده است. همین امر باعث شد تا از یک طرف با حضور نیکلاس کیج در فیلم «مندی» چشم‌انتظار یک اثر باکیفیت باشیم و از طرف دیگر امید چندانی به این فیلم نداشته باشیم.

در نگاه اول به فیلم مندی می‌توان گفت با یک اثر بصری بسیار زیبا و چشم‌نواز طرف بودیم، انصافاً هنرپیشه‌ها نیز به میزان لازم احساسات شخصیت‌ها را به مخاطب منتقل کردند، به این ترتیب می‌توان گفت با یک اثر سرگرم کننده تمام و کمال روبرو شدیم که داستان خوبی هم داشت.

اما به‌رغم داستان قابل قبول، روایت این داستان کند و خسته‌کننده بود، به‌عبارت دیگر نصف این فیلم با آهنگی خوب و رضایت‌بخش‌ به‌پیش رفت اما در نیمه دوم از راه ماند و فیلم ریتم کندی را در پیش گرفت تا فیلم «مندی» به یکی دیگر از فیلم‌های نه‌چندان قابل قبول کارنامه نیکلاس کیج اضافه شود.


فیلم می‌توانی مرا ببخشی؟ (Can You Ever Forgive Me)

فیلم می‌توانی مرا ببخشی؟ (Can You Ever Forgive Me)

اهالی دنیای سینما به‌خوبی می‌دانند که هیچ شکی در هنر و استعداد ملیسا مک‌کارتی وجود ندارد، اما این هنر و استعداد باید در جای خودش استفاده شود درغیر این‌صورت به بیراهه خواهد رفت. این فیلم در قسمت داستان و شخصیت‌ها لنگ می‌زد و نتوانست آن‌گونه که انتظار داشتیم مخاطبین را راضی نگه دارد.

ملیسا مک‌کارتی در فیلم می‌توانی مرا ببخشی در نقش یک نویسنده شکست‌خورده ظاهر می‌شود که کتاب‌هایش فروش خوبی ندارند و آه ندارد که با ناله سودا کند. در نتیجه مشغول به جعل ادبی می‌شود و از قضای خوش روزگار کارش حسابی گل می‌کند تا اینکه نهایتاً دستش رو می‌شود و داستان جالبی رقم می‌خورد. فیلم می‌توانی مرا ببخشی بر اساس یک داستان واقعی نوشته شده و به‌رغم اینکه این فیلم نتوانست به وعده‌هایی که به تماشاچیان داده بود وفا کند، باز هم پیشنهاد می‌کنیم اگر به بازی‌های ملیسا‌ مک‌کارتی علاقه دارید این فیلم را به فهرست فیلم‌هایی که می‌خواهید تماشا کنید اضافه نمایید.


فیلم نابودگر (Destroyer)

فیلم نابودگر (Destroyer)

نیکول کیدمن یکی از سوپراستارهای سینماست و نقش‌آفرینی‌های خاطره‌‌انگیز‌اش در فیلم‌های اوایل سال‌های ۲۰۰۰ میلادی را هرگز فراموش نمی‌کنیم. انصافاً باید گفت نیکول کیدمن از آن زمان تاکنون همیشه در پرده نقره‌ای فعالیتی درخشان داشته و سالی نیست که فیلمی از او نبینیم.

نیکول کیدمن در حال حاضر ۵۱ سال سن دارد اما همچنان جذاب و زیبا به‌نظر می‌رسد، با این حساب در فیلم نابودگر نقش زنی خسته و تنها را ایفا کرد که بسیار پیرتر از ظاهر واقعی خود به نظر می‌رسد. این موارد باعث شد تا انتظار تماشاچیان از نیکول کیدمن در این فیلم بالاتر برود.

انصافاً هم باید گفت نیکول کیدمن در این فیلم توانست به بهترین شکل ممکن در این فیلم ظاهر شود و همین امر باعث شده تا بسیاری از منتقدین وی را شایسته نامزدی جایزه اسکار بدانند. فیلم نابودگر داستان جذاب و بازی‌های بسیار تاثیرگذاری دارد اما نتوانست نظر تمامی هواداران و منتقدان را به‌خود جلب کند و این فیلم نقد‌های بسیار ضد و نقیضی را دریافت کرد.


فیلم موروثی (Hereditary)

فیلم موروثی (Hereditary)

اگر به سینمای وحشت علاقه داشته باشید حتماً به خوبی می‌دانید که سینما در دهه ۷۰ میلادی دورانی طلایی داشت، فیلم موروثی نیز که محصول سال ۲۰۱۸ بود به‌عنوان یکی از ترسناک‌ترین فیلم‌ها معرفی شد و وعده داده بود تا خاطرات شیرین فیلم‌های ترسناک دهه ۹۰ را در ذهن تماشاچیان تداعی کند.

تمامی این موارد باعث شد تا انتظارها برای فیلم موروثی بیشتر شود، اما وقتی این فیلم منتشر شد، منتقدین و علاقه‌مندان سبک‌ وحشت را ناامید کرد. فیلم موروثی حرف‌های زیادی برای گفتن دارد و بازی‌های هنرپیشه‌های آن نیز به‌یادماندنی است، این فیلم به‌عنوان یک فیلم ترسناک پایان خوبی هم دارد اما در مجموع با فیلم جاه‌طلبانه‌ای طرف بودیم که به‌خوبی پرداخت نشده بود.

فیلم موروثی داستان خوبی داشت اما از این لحاظ نیز پرسش‌های زیادی را در ذهن مخاطبین باقی گذاشت تا به یکی از عناوین مورد انتظار اما نه‌چندان راضی‌کننده در سال ۲۰۱۸ تبدیل شود.


فیلم سوختن (Burning)

فیلم سوختن (Burning)

سینما نیز مانند بسیاری دیگر از رشته‌ها دارای استانداردهای مشخصی است، برای مثال می‌دانیم که تقریباً فیلم‌های بلند سینمایی در مدت زمانی حدود ۹۰ تا ۱۲۰ دقیقه تهیه می‌شوند. اما کارگردان فیلم «سوختن» این فیلم را در ۱۵۰ دقیقه روی پرده برد. جالب اینجاست منتقدین مدعی هستند، لی چانگ دونگ، کارگردان کره‌ای فیلم سوختن به‌راحتی می‌توانست چیزی حدود نیم‌ساعت از فیلم را کم کند بدون اینکه به داستان آن صدمه‌ای وارد شود.

جالب‌تر اینکه این فیلم از روی داستان کوتاهی با نام انبار سوزان نوشته هاروکی موراکامی اقتباس شده بود و به دلیل کوتاه‌ بودن داستان اصلی، دست‌ کارگردان برای کوتاه‌تر ساختن فیلم سوختن کاملاً باز بوده است.

این فیلم داستان دو دوست قدیمی را روایت می‌کند که در یک مزرعه در حومه سئول با هم بزرگ شده‌اند. این دو دوست قدیمی مدت‌های زیادی از هم دور می‌افتند و پس از اینکه دوباره با هم ملاقات می‌کنند به یادآوری خاطرات خوش گذشته می‌پردازند و یکی از آنها با پانتومیم، خوردن یک نارنگی را بازی می‌کند و این کار به‌اندازه‌ای طبیعی انجام می‌شود که دوستش واقعاً نارنگی را در دست او می‌بیند. کاملاً پیداست که این فیلم نیز همانند بیشتر کتاب‌های موراکامی حال و هوایی جادویی دارد و به شما قول می‌دهیم اگر فیلم سوختن، زمان‌ کوتاه‌تری داشت بدون شک منقدین را خسته نمی‌کرد و امتیازهای بهتری را برای این فیلم شاهد بودیم.


فیلم شرمنده که مزاحم شدم (Sorry To Bother You)

فیلم شرمنده که مزاحم شدم (Sorry To Bother You)

این فیلم رفتار سفید‌ها نسبت سیاهان در جامعه آمریکا را به نقد میکشد و به لطفی چاشنی طنزی که دارد به شما قول می‌دهیم لبخند را روی لب‌هایتان بنشاند. در فیلم «شرمنده که مزاحم شدم شاهد روایت زندگی یک سیاه‌پوست هستیم که بازاریاب تلفنی است و چرخ زندگی‌اش به‌خوبی نمی‌چرخد، در نتیجه از آنجایی که پای تلفن بازاریابی می‌کند و مشتریان چهره او را نمی‌بینند، خودش را به جای سفید پوست‌ها جا می‌زند تا فروش بهتری داشته باشد.

کاملاً مشخص است با فیلمی طرف هستیم که حرف‌های زیادی برای گفتن داشت اما این حرف‌ها را نتوانست آن‌گونه که انتظار می‌رفت مطرح کند و مشکلاتی از جامعه و شرایط سیاسی حاکم بر مردم آمریکا را نشان داد که به‌غیر از آمریکایی‌ها مردم سایر دنیا نیز می‌دانند که این مشکلات در جامعه آمریکا وجود دارد. به این ترتیب اگر فیلم شرمنده که مزاحم شدم را به‌عنوان یک فیلم انتقادی اجتماعی تماشا کنید بدون شک این فیلم به دل شما خواهد نشست اما نباید انتظار زیادی در این فیلم داشته باشید و روایت معمولی آن بسنده کنید.


فیلم تصنیف باستر اسکراگز (The Ballad Of Buster Scruggs)

فیلم تصنیف باستر اسکراگز (The Ballad Of Buster Scruggs)

این فیلم جدیدترین ساخته برادران کوئن است و اگر به سبک و سیاق فیلم‌های این برادران فیلم‌ساز آشنا باشید همین ابتدا باید بگوییم که تصنیف باستر اسکراگز یکی از متفاوت‌ترین ساخته‌های این برادرها است. این فیلم در ابتدا قرار بود در قالب ۶ قسمت به‌صورت یک مینی‌سریال از شبکه نت‌فلیکس پخش شود اما درنهایت سر از پرده نقره‌ای در آورد.

تصنیف باستر اسکراگز در دنیای غرب وحشی می‌گذرد و نگاهی متفاوت به مرگ دارد، شخصیت‌های این فیلم که در چندین قسمت ساخته شده در نهایت با مرگ خود یا یکی شخصیت‌های دیگر روبرو می‌شوند، از این لحاظ این فیلم به‌عنوان تاریک‌ترین فیلم برادران کوئن شناخته می‌شود.

داستان قسمت‌های مختلف فیلم تصنیف باستر اسکراگز نمی‌تواند مخاطب را میخ‌کوب کند و گرمای لازم را ندارد، کاملاً مشخص است بازیگران این فیلم تمامی تلاش خود را کرده‌اند اما باز هم به‌رغم پایین‌بودن جذابیت داستان، فیلم تصنیف باستر اسکراگز نتوانست در حد و اندازه سایر فیلم‌های برادران کوئن ظاهر شود.


فیلم کتاب سبز (Green Book)

فیلم کتاب سبز (Green Book)

بابی و پیتر فارلی تجربه کارگردانی چندین فیلم را در کنار یکدیگر داشتند تا اینکه پیتر فارلی تصمیم گرفت در سال ۲۰۱۸ اولین ساخته مستقل‌اش را روی پرده ببرد. این فیلم خمیر مایه‌ای کمدی درام دارد و داستان دان شرلی، پیانیست و گیتاریست معروف دهه ۶۰ به‌ همراه محافظ‌اش را روایت می‌کند.

ماهرشالا علی، بازیگر برنده جایزه اسکار نقش دان شرلی را در این فیلم بر عهده گرفت و ویگو موتنسن را در نقش محافظ شاهد بودیم. به این ترتیب این فیلم از لحاظ بازیگر و فیلمنامه چیزی کم نداشت اما داستان آن به‌طوری که انتظار داشتیم پرداخت نشد و عوامل فیلم نتوانستند به خوبی ایده‌هایی که داشتند را به تصویر بکشند. فیلم کتاب سبز یکی از فیلم‌های خوب سال ۲۰۱۸ است به‌شرط اینکه توقع خود را از این فیلم خیلی زیاد نکنید.


فیلم کلاس هشتم (Eight Grade)

فیلم کلاس هشتم (Eight Grade)

این فیلم اولین اثر بلند بو بورنهام است و از آنجایی که با ساخته یک کارگردان جوان ۲۸ ساله طرف هستیم، داستانی نوجوانانه را در این فیلم می‌بینیم که دغدغه‌های یک دختر نوجوان را در جامعه مدرن آمریکا به تصویر می‌کشد. این فیلم در نمایش این دغدغه‌ها عملکرد بسیار خوبی دارد اما از طرف دیگر داستان آن به‌نوعی است که نیرویی برای تشویق مخاطب به تماشای ادامه فیلم در این اثر دیده نمی‌شود.

پررنگ‌تر شدن شبکه‌های اجتماعی در زندگی نوجوانان در کشورهای مدرن و پیشرفته باعث شده آنها به این شبکه‌ها وابستگی کامل پیدا کنند، در نتیجه روابط نوجوانان با خانواده‌ها کمتر شده و جوان‌های منزوی را در جوامع پیشرفته شاهد هستیم. این موارد کاملاً در فیلم کلاس هشتم نمود دارد و داستان دختری در این فیلم روایت می‌شود که وابستگی زیاد به شبکه‌های اجتماعی او را از خانواده و دوستانش دور نگه داشته است. چنین موضوعی ممکن است برای یک فیلم مستند جذاب باشد اما وقتی در قالب یک فیلم بلند سینمایی روایت می‌شود نمی‌تواند مخاطب را تمام و کامل جذب کند.

در این قسمت به پایان فهرست فیلم‌هایی رسیدیم که در سال ۲۰۱۸ اکران شدند و به‌رغم اینکه انتظار می‌رفت عناوین بسیار موفقی باشند نتوانستند نظر منتقدین و تماشاچیان را جلب کنند، در پایان پیشنهاد می‌کنیم اگر شما هم فیلم خاصی را در سال ۲۰۱۸ دیده‌اید که این فیلم به دل شما ننشست، نام و اطلاعات این فیلم را با ما و سایر کاربران به اشتراک بگذارید.


موضوعات مرتبط: فیلمهای مهم 2018 که نتوانستند حد انتظار باشند
برچسب ها: فیلمهای مشهور سال 2018 که نتوانستند انتظاراتمان را , مهدی رنجبر , فیلتاب فانتزی , معرفی کتاب فانتزی

تاريخ : پنجشنبه ۱۳۹۸/۰۱/۲۲ | 9:30 | نویسنده : مهدی رنجبر |

 

 

درسته که میگن بچه ها شبیه پدر و مادرهاشون میشن اما خیلی ها هم نسخه کپی برداری شده از پدر و مادراشون هستن به طوری که وقتی اون ها رو کنار هم ببینید شوکه خواهید شد. مثل سلبریتی هایی که بچه هاشون شباهت زیادی بهشون دارن و وقتی کنار هم دیده میشن همه رو غافلگیر می کنند.

celebrity 1 1 600x400

الکسیس المپیا اوهانیان و سرینا ویلیامز

بازیکن تنیس سرینا ویلیامز با الکسیس اوهانیان بنیانگذار شبکه اجتماعی ردیت ازدواج کرده و صاحب یک فرزند دختر به نام الکسیس المپیا اوهانیان شده اند. کمی زود است که بگوییم الکسیس قرار است در آینده چه کاره شود اما می توان حدس زد که راه مادرش را ادامه می دهد.

سیمونه الکساندرا جانسون و دواین جانسون

سیمونه الکساندرا جانسون و دواین جانسون

سیمونه بزرگ ترین دختر دواین جانسون بازیگر ثروتمند معروف به راک است و او شباهت زیادی به پدرش دارد. راک و مادر سیمونه از هم جدا شدند ولی زندگی مرفه و شادی را برای سیمونه فراهم کرده اند.

جیسون ریتر و جان ریتر

جیسون ریتر و جان ریتر

جان ریتر بازیگر مشهور آمریکایی در سال ۲۰۰۳ به علت بیماری حمله قلبی درگذشته است. پسر او جان که شباهت زیادی به پدرش دارد بعد از مرگ پدر راه او را در صنعت سینما ادامه داد و نامزد جوایز امی و آکادمی شده است.

celebrity 4 1 600x401

هنک ویلیامز سوم و هنک ویلیامز

شلتون هنک ویلیامز معروف به هنک ویلیامز سوم خواننده و آهنگساز آمریکایی است. او نوه هنک ویلیامز است و علاوه بر شباهت ظاهری شغلش هم مشابه پدربزرگش است.

جنیفر آنیستون و جان آنیستون

جنیفر آنیستون و جان آنیستون

جنیفر آنیستون دختر جان آنیستون بازیگر معروفی است که اصالت یونانی دارد. جنیفر علاوه بر ثروت زیبایی ظاهر را هم از پدرش به ارث برده است.

پرنس ویلیام و پرنسس دیانا

پرنس ویلیام و پرنسس دیانا

پرنس ویلیام اولین پسر پرنسس دیانا زیبایی ظاهری و رفتاری را از مادرش به ارث برده است.

داکوتا جانسون و ملانی گریفیت

داکوتا جانسون و ملانی گریفیت

پدر و مادر داکوتا، ملانی و دان جانسون هر دو بازیگران معروفی هستند و به همین دلیل از دوره نوجوانی مشهور شد.

ویل و کریستوفر ریو

ویل و کریستوفر ریو

کریستوفر بازیگر نقش سوپرمن پس از سانحه تصادف سوارکاری از گردن فلج و بعد از ۹ سال در سال ۲۰۰۵ در ۵۲ سالگی از دنیا رفت. پسر او ویل که شباهت زیادی به پدرش دارد از تحقیقات مربوط به درمان آسیب های نخاعی حمایت می کند.

کوکو آرکوئت و کورتنی کاکس

کوکو آرکوئت و کورتنی کاکس

کورتنی کاکس بازیگر ۵۴ ساله مشهوری است که طرفداران زیادی دارد. اگر عاشق چشم های سبز آبی و موهای تیره و بلندش هستید مطمئنا دخترش کوکو آرکوئت را هم دوست خواهید داشت چون شباهت زیادی به مادرش دارد.

اولیو باریمور کوپلمن و درو باریمور

اولیو باریمور کوپلمن و درو باریمور

اگر عکس کودکی های درو باریمور بازیگر مطرح آمریکایی را کنار دخترش اولیو باریمور قرار دهید متوجه می شوید که این مادر و فرزند چه شباهت عجیبی به مادرش دارد.

کیت هادسون و گلدی هان

کیت هادسون و گلدی هان

اگر مجذوب چشم های بادامی، موهای طلایی و لبخند زیبای گلدی هان بازیگر معروف آمریکایی هستید حتما دختر او کیت هادسون راه هم به خاطر شباهت زیادی که به هم دارند دوست خواهید داشت.


موضوعات مرتبط: شباهت عجیب فرزندان سلبریتی های مشهور به والدین شان
برچسب ها: شباهت عجیب فرزندان سلبریتی های مشهور به والدین شان , مهدی رنجبر , فیلتاب فانتزی , معرفی کتاب فانتزی

تاريخ : سه شنبه ۱۳۹۸/۰۱/۲۰ | 9:20 | نویسنده : مهدی رنجبر |

 

نمودار تغییر ذائقه مخاطب سینما

نموداری از تغییر ذائقه مخاطبین سینما از سال 1910 تا 2018

در این نمودار مشخص شده که ژانر وسترن در سینما به مرز نابودی کشیده شده و در مقابل، استقبال از آثار مستند نیز افزایش یافته است.

ژانر تریلر و علمی - تخیلی نیز با گسترش امکانات سینما و جلوه های ویژه و البته تخیل سازی برای تماشاگران که به واسطه « جنگ ستارگان » صورت گرفت، طی زمان از محبوبیت بالاتری نیز برخوردار شدند.

نکته جالب اینجاست که ژانر کمدی طی یک قرن، همواره از محبوبیت برخوردار بوده و نوسان کمتری را تجربه کرده است.


موضوعات مرتبط: تغییر سلیقه مردم به ژانرهای سینمایی در گذر زمان
برچسب ها: نموداری جالب از میزان تغییر سلیقه مردم به ژانرهای , مهدی رنجبر , فیلتاب فانتزی , معرفی کتاب فانتزی

تاريخ : یکشنبه ۱۳۹۸/۰۱/۱۸ | 9:28 | نویسنده : مهدی رنجبر |

 

نشریه «ایندی‌وایر» هر هفته پرسشی برای تعداد انگشت‌شماری از منتقدان سینما مطرح می‌کند. اين اواخر پرسیده است کدام یک از مجموعه فیلم‌های پول‌ساز یا به‌اصطلاح فرنچایزها باید برای همیشه از رده خارج شوند؟ و آن‌ها به این سوال پاسخ داده اند و تارنمای ماهنامه «فیلم» نیز به ترجمه و بررسی نظرات این منتقدان پرداخته است.

به گزارش مووی مگ به نقل از برترین ها، در این گزارش به نظرات تعدادی از منتقدان توجه شده است که هر کدام دلایل خود در باره اینکه چرا فیلمی باید متوقف شود یا ادامه‌یابد را بیان کرده اند که در ادامه می خوانیم:

کارلوس آگیلار از «مووی‌میکر مگزین»، «رپ» و...

باید پیش از آن‌که ساخت سری فیلم‌های آواتار تبدیل به آرزوی تماشاگران شود، جلویش گرفته می‌شد؛ هرچند غرور جیمز کامرون این اجازه را نمی‌دهد. در کنار انتخاب عناوین مضحک برای قسمت‌های بعدی این مجموعه، دورنمای چهار فیلم دیگر بر اساس آواتار (۲۰۰۹) رکوردشکن اما فراموش‌شده بیشتر به این می‌ماند که کارگردان به جای پذیرفتن شکست، در نظر دارد آن را تبدیل به محصول مورد علاقه‌ تماشاگران کند.

1917984 609

با اطمینان می‌شود گفت بینندگانی هستند که این فیلم علمی‌خیالی با آن غریبه‌های آبی را عزیز بدارند (و باشند کسانی که در موقعیت‌هایی دوباره دی.وی.دی قدیمی این فیلم را تماشا کنند)، اما آیا این دلیل قانع‌کننده‌ای برای توجیه بودجه مورد نیاز برای تحقق رویای دستیابی به اسکار است؟ حتی اگر فیلم در گیشه شکست بخورد، کامرون شکست را نمی‌پذیرد و شاید به خاطر همین تولید چهار فیلم بعدی همزمان با هم و با بودجه‌ای حدود یک میلیارد دلار کلید خورد.

در این شرایط سختی که بر جهان حاکم است، راه‌های بهتری برای هزینه کردن چنین مبلغ هنگفتی وجود دارد تا اینکه آن را صرف پروژه پوچی کنیم که موفقیت یا عدم موفقیت آن مشخص نیست. تصور کنید که کاترین بیگلو چه تعداد فیلم مانند قفسه رنج/ مهلکه می‌تواند با این پول بسازد.

آندریا تامپسن، ‌نویسنده مستقلِ «شیکاگو ریدر» و...

راه انتخاب یک فرنچایز در حال ساخت برای محو شدن از تاریخ سینما این است که انتخاب‌ها را آن قدر محدود کنیم تا آن یکی که از همه بیشتر شایستگی نابودی دارد، برگزیده شود. من هیچ لزومی بر ادامه یافتن دزدان دریایی کارائیب نمی‌بینم، هم به دلیل افت دائمی و روبه‌افزون و هم به دلیل تجربه‌های خطرناکی که جانی دپ با خود به صحنه می‌آورد. اما زمانی که متوجه شدم دنباله‌های آواتار ساخته می‌شوند، این مساله بدتر هم شد.

در همین ارتباط خوانید : 10 فیلم بازسازی شده که از نسخه اصلی بهتر بودند! + تصاویر ( بخش اول )

1917986 758

بقیه فرنچایزها به‌مرور زمان رو به زوال گذاشتند و این پیامد بدیهی استودیوهاست که می‌خواهند از کوچک‌ترین پتانسیل هر فیلم استفاده کنند و حداکثر سود را از آن ببرند و به این نکته توجهی ندارند که پتانسیل آن تا چه اندازه کشش دارد. اما آواتار فیلمی است که حتی نیاز به ساخت اولین نسخه‌اش نبود. این فیلم تمام کلیشه‌های ممکن درباره یک مرد بی‌باک سفیدپوست را داراست. جیک سالی (سم ورثینگتن) نقش قهرمانی را بازی می‌کند که برای نجات موجوداتی به نام ناوی انتخاب شده است و در عین حال تمام خصوصیات مخرب فرهنگ بومی را در بردارد.

بومیان در هماهنگی با محیط‌زیست‌شان با کمترین تکنولوژی زندگی می‌کنند اما روشن‌فکرتر و تحول‌یافته‌تر از ما هستند و زندگی خیرخواهانه و در آرامش‌شان به سرعت با ورود افراد حریص و شریر که به دنبال ماده آنوبتانیوم هستند در معرض تهدید قرار می‌گیرد و حالا چهار فیلم دیگر در راه است با این عناوین خنده‌دار: آواتار: راه آب، آواتار: حامل بذر، آواتار: مهاجم تولکِن و آواتار: در جست‌وجو آیوا. لطفا یکی جلوی تولید اين فرنچایز را بگیرد.

مایک مک‌گرانِگِن از «اسکرین رَنت» و...

به نظرم زمان توقف تولید سری فیلم‌های احضار فرا رسیده است. اولین فیلم بسیار عالی بود و فیلم دوم چندان بد نبود. اما بعد از آن فیلم‌های بی‌جایی ظاهر شدند که قصد ایجاد «جهان سینمایی» داشتند که خیلی مورد نیاز ما نیست. دو فیلم آنابل بر موضوع عروسکی تمرکز دارند که در نسخه اصلی فیلم حضوری کوتاه داشت. به‌تازگی با فیلم راهبه مواجه شدیم که اطلاعاتی درباره گذشته زن داخل نقاشی می‌دهد که به احضار۲ برمی‌گردد.

در همین ارتباط خوانید : 10 فیلم بازسازی شده که از نسخه اصلی بهتر بودند! + تصاویر ( بخش دوم )           

1917985 983

قسمت بعدی این فیلم درباره چه خواهد بود؟ فیلمی درباره چراغ‌قوه‌ای که قهرمان داستان راهبه در دست داشت؟

کورتنی هوارد، ‌نویسنده مستقل «ورایتی» و...

توطئه‌آمیز فرنچایزی است که در کمتر از هشت سال از ترسناک‌ترین فیلم دنباله‌دار به چرندترین فیلم تبدیل شد. در آخرین فیلم این سری به نام توطئه‌آمیز: آخرین کلید شخصیت تبهکاری حضور دارد به نام صورت‌کلیدی. نسخه اصلی که در سال ۲۰۰۸ پخش شد به‌راستی مانند کارخانه تولید کابوس بود؛ فیلمی که کارگردان جیمز وان و نویسنده لی وانل برای جستن تماشاگر از روی صندلی تصویر نوآورانه‌ای را به ترس‌های ذهنی وارد کردند و هراس‌های کوچک والدین را به صحنه‌های تکاپوی اشباح در سایه، صدای شبح‌واری روی مونیتور مراقبت از کودک و شکار ارواح پلید در روز اضافه کردند.

در همین ارتباط خوانید : « اژدها وارد می شود » توسط کارگردان « ددپول » بازسازی می شود!                       

1917987 226

از آن زمان تا کنون این فرنچایز تنزل شدیدی داشته است و سازندگان این مجموعه فیلم‌ها درنیافتند که فیلم‌های ترسناکی که در حول محور خانه و خانواده رخ می‌دهد دیگر توشه چندانی برای ساخت سری بعدی در اختیارشان قرار نمی‌دهد و می‌بینیم در توطئه‌آمیز۳ به‌کل فراموش شده است تا موردی ترسناک یا به‌یادماندنی اضافه کنند و مشکل چهارمین قسمت، هم وجود شخصیت تبهکار مزخرف و هم برحسب اتفاق زن‌ستیز بودن آن است؛ موفقیتی که استودیو تصور می‌کند این فیلم می‌تواند برایش کسب کند در حقیقت بدجور فرسوده است و به اسب مرده‌ای می‌ماند که جسم در حال فسادش را باید زیر خاک برد.

کریستوفر لووِلین رید از «فیلم فستیوال تودی» و...

از آنجایی که تمام عمرم هوادار سری فیلم‌های جیمز باند بوده‌ام نوشتن برایم سخت است اما فکر می‌کنم دیگر وقت آن است که این فرنچایز را به پایان برسانیم. اولین کتاب یان فلمینگ به نام کازینو رویال در سال ۱۹۵۳ و اولین فیلم بلند به نام دکتر نو در سال ۱۹۶۲ انتشار یافتند. هم رمان‌ها و هم فیلم‌ها به دوران ترس و تشنج جنگ سرد و بریتانیای پسااستعمار با آن ایدئولوژی‌های نژادی، جنسی و طبقاتی بازمی‌گردند. آن‌ها آثار مقدس دوران خود هستند و اغلب جذاب و مفرح بودند، اما انطباق‌شان با گرایش‌های در حال تغییر دشوار است.

یک بار در دوره آموزشی این مجموعه را تدریس کردم که نمونه‌ عجیبی است از تغییر زیباشناسی و رسوم از آغاز تا حال حاضر، از این رو است که در ادامه نیافتن ساخت این فیلم‌ها ارزشی می‌بینم که موجب می‌شود نسل‌های آینده از این سند تحول نژادی بشریت بهره‌مند شوند. باید در مرحله‌ای شخصی پیدا شود و بپرسد آیا ارزشش را دارد تا فیلم ۰۰۷ را با عناصری تکرارشونده همچون موضوع‌ها و خط‌مشی‌های جنسی تکراری بسازیم؛ در حالی که اهمیت ندارد نقش این جاسوس معرکه را چه کسی بازی می‌کند؟ اگر یک سیاه‌پوست نقش باند را بازی کند، تفاوتی ایجاد می‌شود؟

در همین ارتباط خوانید : اتفاقی نادر در تاریخ سینما / ستاره « داستان وست ساید » پس از 58 سال در بازسازی این فیلم بازی می کند!                                                                                                                                                                                               

1917988 470

با افراد شایسته‌ای همچون ادریس البا تماس گرفته شده است و این جریان تازه‌ای را به این فیلم دنباله‌دار وارد می‌کند. شاید حتی جالب‌تر باشد اگر نقش باند را یک زن بازی کند. شاید این تغییرات خیلی افراطی باشند پس بهتر نیست تا این باند از میان برداشته شود و از نو پدید آید؟ شاید جالب باشد تا ۰۰۸ و ۰۰۹ روی کار بیایند.

مونیک جونز از «اسلش‌فیلم» و...

از آنجایی که من هوادار کتاب و فیلم پارک ژوراسیک هستم به‌طور حتم از فرنچایز جدید دنیای ژوراسیک بیزارم. ناراحتی من در خصوص کالین ترورو است که تصور می‌کند فیلمنامه دنیای ژوراسیک او والاتر از آن‌ چیزی است که هست. اولین قسمت بیش ‌از اندازه شبیه فیلم پارک ژوراسیک بود و دومین فیلم به‌حدی از آن فاصله گرفته بود که می‌توان گفت سازنده فیلم به معنای واقعی کلمه سعی در نابود کردن آن پارک و حیواناتش داشت تا ما را به موقعیت فیلم سیاره میمون‌ها پرتاب کند.

1917989 567

آیا باید انتظار داشته باشیم تا در فیلم سوم حیوانات در حرف زدن مهارت بیشتری کسب کنند و اجتماعی تشکیل بدهند و عنوان فیلم چنین باشد: جنگ برای سیاره میمون‌ها؟ امیدوارم این‌طور نباشد. حداقل امیدوارم که همگی بتوانیم اعتراف کنیم که دفاع از سازمان حمایت از دایناسورها بدترین توجیه ممکن است. ایان مالکوم درست می‌گفت که آن‌ها در تلاش بودند اشتباه‌های بشریت در چیزهایی را که خلق کرده‌اند درست نشان بدهند و تا حدودی هنوز این مساله به‌نوعی ارائه می‌شود که ما باید به آن توجه کنیم.

خیلی چیزها درباره این فیلم می‌توانم بگویم؛براي مثال اینکه به نظر می‌رسد دایناسورهای هیبریدی فیلم دنیای ژوراسیک: پادشاهی سقوط‌کرده تنها برای افزایش فروش دایناسورهای اسباب‌بازی هستند. خلاصه: این فرنچایز با آن دایناسورهایش باید از میان برداشته شود.

دنیل ژویو، نویسنده مستقل «مووی‌میکر مگزین»، «ونیتی فر» و...

جوابم تا حدی مخالف این سوال است که کدام فرنچایز باید نابود شود؛ من می‌گویم هیچ‌کدام. خیلی از فرنچایزهایی که یک زمانی فوق‌العاده بودند در تازه‌ترین زمان انتشارشان بدجوری با آن‌ها رفتار می‌شود و دوستدار این ایده جدید هستم که بعد از اکران فیلمی مزخرف، مدتی باید دست نگه داشت. این بزرگ‌ترین مشکل فیلم‌های کمپانی دی‌سی است. مساله این نیست که آن‌ها فیلم بد تولید می‌کنند، بلکه فیلم‌ها را به‌سرعت و پشت‌سرهم می‌سازند و در تمامی فیلم‌ها مشکلات مشابهی دیده می‌شود که می‌توان به‌راحتی برطرف‌شان کرد.

اما آرزوی از میان برداشتن یک فرنچایز برای همیشه، به این معناست که معتقد باشیم تعداد بسیار زیادی شخصیت وجود دارند که هیچ ایده خوبی برای ساخت فیلمی درست‌وحسابی از آن‌ها باقی‌نمانده است و باید بگویم که من با این نظر مخالفم. هیچ‌گاه فیلمی با عنوان رزیدِنت ایول یا دنیای مردگان ندیده‌ام. اما آیا می‌دانید چه چیزی باعث می‌شود بخواهم روزی در آینده چنین فیلمی ببینم؟

1917990 572

اگر کارگردان‌های عالی مانند جرمی سالنیئر یا آری استر تصمیم بگیرند چنین فیلمی بسازند و چنین اتفاقی بیفتد مطمئنا نمی‌خواهم به آن‌ها گوشزد کنم که ببخشید، عده‌ای از افراد با سلیقه افراطی‌شان گفته‌اند که دیگر نباید فیلمی مانند رزیدنت ایول ساخته شود. من با داستان‌های مصور بزرگ شده‌ام و یکی از ثابت‌ترین حقایق درباره صنعت داستان‌های مصور این است که اهمیتی ندارد که یک شخصیت یا گروهی از شخصیت‌ها تا چه اندازه در زمان ارائه‌شان مبتذل به نظر برسند؛ یک ایده جدید و عالی همیشه در گوشه‌وکنار اثر جای دارد. شما تنها باید فرد مورد نظر را بیابید و به او اجازه دهید کارش را انجام دهد.

در مورد فیلم‌های فرنچایزی هم همین‌گونه است. هیچ‌گاه نمی‌خواهم دوباره درباره ایندیانا جونز و قلمرو جمجمه بلورین فکر کنم. حتی با تایپ کردن این نام حالم بد می‌شود. اما شکی ندارم روزی یک ایندیانا جونز جدید و عالی روی پرده سینما‌ها می‌آید و من آن را تمامادوست خواهم داشت.


موضوعات مرتبط: فیلمهایی که هرگز نباید بازسازی شوند
برچسب ها: معرفی فیلمهایی که هرگز نباید بازسازی شوند , مهدی رنجبر , فیلتاب فانتزی , معرفی کتاب فانتزی

تاريخ : جمعه ۱۳۹۸/۰۱/۱۶ | 10:26 | نویسنده : مهدی رنجبر |

 

کار پیچش پیرنگ (Plot Twist) صرفاً این نیست که تماشاچی را شوکه کند. این عنصر اگر درست به کار گرفته شود، می‌تواند تماشای یک فیلم را به تجربه‌ای فراموش‌نشدنی تبدیل کند.

به گزارش مووی مگ به نقل از دیجی کالا مگ، در ادامه فهرستی از پایان‌بندی‌های غافلگیرکننده فیلم‌ها در قرن بیست‌ویکم آورده شده که حاوی پیچش‌ها و غافلگیری‌های داستانی مثال‌زدنی هستند.

این صحنه‌ها را در نظر بگیرید:

  • نورمن بیتس (Norman Bates) چاقو به دست و ملبس به پوشاک مادرش، زیر نور لامپی لرزان نیشخندی جنون‌آمیز بر لب دارد.
  • کوین اسپیسی یک مشت دروغ تحویل ما داده بود. کایسر سوزه (Keyser Söze) خود اوست.
  • شخصیت بروس ویلیس همان اول فیلم تیر خورده بود و جمله‌ی معروف «من آدمای مرده می‌بینم.» مستقیماً به خود او اشاره دارد.

اگر با این صحنه‌ها آشنا هستید و می‌دانید به چه فیلمی اشاره دارند، پس حتماً می‌دانید یکی از بهترین تجربه‌های سینمایی موقعی اتفاق می‌افتد که کارگردان‌ها یکهو زیر پای تماشاچی را خالی می‌کند.

در حال حاضر ریبوت شدن فیلم‌های قدیمی در هالیوود حسابی روی بورس است، برای همین خیلی‌ها فکر می‌کنند دوران داستان‌های غافلگیرکننده به سر رسیده است. ولی فیلم‌هایی که در ادامه بهشان اشاره شده، ثابت می‌کنند که چشمه‌ی خلاقیت هالیوود هنوز خشک نشده است. این فیلم‌ها و عناصر غافلگیرکننده‌یشان سال‌ها نقل محافل بودند و به خاطر همین جایگاهشان در تاریخ سینما محفوظ است.

لازم به ذکر است که پیچش پیرنگ هر فیلم اسپویل شده است، بنابراین اگر فیلم را ندیده‌اید و قصد دیدنش را دارید، از خواندن توضیحات مربوط به آن صرف‌نظر کنید.

قسمت اول این گزارش را در اینجا بخوانید

 

۹) تنش شدید (High Tension)/ محصول سال ۲۰۰۳

تنش شدید (High Tension

بخش آغازین فیلم الکساندر آژا (Alexander Aja)، که در رده‌ی فیلم‌های سینمای شدت نوی فرانسه (New French Extremity) جای می‌گیرد، بسیار معصومانه است: دو دوست و هم‌دانشگاهی به نام الکسیا و ماری به خارج از شهر رفته‌اند تا برای امتحان‌های آخر ترم درس بخوانند. ولی یک قاتل سریالی دنبالشان می‌افتد و نیمه‌شب، پس از کشتن خانواده‌ی الکسیا، او را گروگان می‌گیرد. ماری موفق می‌شود قاتل را دست‌به‌سر کند (هم در خانه‌ی پدری الکسیا و هم در موش‌وگربه‌بازی پرتنشی در دستشویی یک پمپ‌بنزین) و به‌قصد نجات دادن دوستش او را تعقیب می‌کند. در طول فیلم، ماری به دختری فوق‌العاده کارکشته و ماهر تبدیل می‌شود… تا این‌که معلوم می‌شود قاتل سریالی خودش است. علاقه‌ی ماری به الکسیا او را به انسانی دوشخصیتی تبدیل کرده است: یک شخصیت قاتلی سادیستیک و بی‌رحم است و شخصیت دیگر، ناجی فداکار الکسیا که دیگر حاضر نیست اجازه دهد کسی آن دو را از هم جدا کند. البته این پیچش با بسیاری از صحنه‌های پیشین فیلم تناقض دارد؛ به‌ویژه صحنه‌ای که در آن قاتل سر بریده‌شده‌ی یکی از قربانی‌هایش را از کامیون بیرون می‌اندازد. با این وجود پیچش این فیلم بسیار ناگهانی و جذاب است و پس از این همه سال مردم هنوز راجع‌به آن حرف می‌زنند. (JR)


۸) مالهالند درایو (Mulholland Drive)/ محصول سال ۲۰۰۱

مالهالند درایو (Mulholland Drive

با این‌که نزدیک به شانزده سال از روی پرده رفتن فیلم می‌گذرد، مردم هنوز راجع‌به پیرنگ (و متعاقباً پیچش پیرنگ) آن و معناهای احتمالی و ابهاماتش صحبت می‌کنند. از فیلمی ساخته‌ی دیوید لینچ (David Lynch) مگر غیر از این هم انتظار می‌رفت؟ فیلم راچع‌به دختر جوانی به نام بتی (Betty) است که آرزوی بازیگر شدن و ستاره شدن در هالیوود را در سر دارد و برای همین به لس‌آنجلس می‌رود. در آنجا او زنی به نام ریتا (Rita) را ملاقات می‌کند که در آپارتمان عمه‌اش قایم شده است و به یاد ندارد اسمش چیست یا چطور از آنجا سر در آورده است. فراموشی ریتا رازگونه و دلهره‌آور است، ولی بتی انگار از دل یکی از کارتون‌های دیزنی بیرون آمده است. این دو زن با وجود تفاوت‌هایشان با هم دوست می‌شوند. به نظر می‌رسد به لطف عمه‌ی معروف بتی و تست بازیگری فوق‌العاده‌اش آرزوی ستاره شدنش محقق شود. ولی مشکل اینجاست که این دنیا دروغی‌ست که با بتی خود را با آن گول می‌زند.

وسط‌های فیلم دیوید لینچ دنده‌عقب می‌گیرد و به ما نشان می‌دهد تمام چیزهایی که تاکنون دیده بودیم، حتی صورت ترگل و ورگل نائومی واتس، همه دروغین بودند. ریتا در اصل کاملا (Camilla) و بتی در اصل دایان (Diane) است، یک بازیگر از اصل افتاده که به موفقیت کاملا، معشوقه‌ی سابقش، که اکنون به یک ستاره تبدیل شده، حسادت می‌ورزد. بزرگ‌ترین نکات رمزآلود فیلم به طور ناگهانی روی سر تماشاچی هوار می‌شوند. کلید آبی مرموز کاملا در اصل کلید خانه‌ی ییلاقی درب‌وداغان دایان است. جسد زنی که داخل آن خانه پیدا کردند نمایان‌گر سرنوشتی‌ست که دایان به آن دچار خواهد شد. (JR)


۷) دختر گمشده (Gone Girl)/ محصول سال ۲۰۱۴

دختر گمشده (Gone Girl

جیلین فلین (Gillian Flynn) در سال ۲۰۱۴ فیلمنامه‌ای قوی از رمان پرفروشش اقتباس کرد و فیلمی به تهیه‌کنندگی ریس ویترسپون (Reese Witherspoon) و کارگردانی دیوید فینچر (David Fincher) بر پایه‌ی آن ساخته شد. داستان فیلم از آنجا آغاز می‌شود که نیک (با بازی بن افلک) و ایمی باردار (با بازی رزموند پایک) به‌تازگی به ایالت میزوری نقل‌مکان کرده‌اند، اما در پنجمین سالگرد ازدواجشان ایمی ناپدید می‌شود و به خاطر شهرت ایمی در دوران کودکی، ناپدید شدنش توجه رسانه‌ها را جلب می‌کند. همه به سمت نیک انگشت اتهام دراز می‌کنند و دلیلشان هم خیانت‌های متعدد او به ایمی و خونسرد بودنش در واکنش به خبر گم شدن اوست (کیس او شباهت زیادی به کیس واقعی اسکات پیترسون (Scott Peterson) دارد). وقتی پلیس در منزلشان لکه‌های خون پیدا می‌کند، این اتهام قوی‌تر می‌شود. اما حقیقت ماجرا این است که ایمی برای او، و یکی از معشوقه‌های سابق خودش (با بازی نیل پاتریک هریس) پاپوش درست کرده است و برای عملی کردن نقشه‌ی خود حتی ادرار همسایه‌ی باردارش را نیز می‌دزدد. (پایک به خاطر بازی هوشمندانه‌ی خود نامزد جایزه‌ی اسکار شد). او با اتهام دروغین تجاوز به خانه برمی‌گردد، و البته یک سورپریز دیگر: او از طریق اسپرم ذخیره‌شده‌ی نیک خود را باردار کرده است. وقتی فیلم به پایان می‌رسد، این زوج دوباره زندگی‌شان را از سر گرفته‌اند، ولی دیدنشان در کنار هم مشمئزکننده است. (JM)


۶) فهرست کشتار (Kill List)/ محصول سال ۲۰۱۲

فهرست کشتار (Kill List

به هنگام تماشای فیلم، وقتی واژه‌ی «گوژپشت» را ببینید، احتمالاً به آن اهمیت نخواهید داد. چطور می‌توانید به آن اهمیت دهید؟ تا به آن لحظه فیلم پر شده از اتفاقات خشونت‌بار و آزاردهنده. دو قاتل فیلم قربانی‌هایشان را به شیوه‌های فجیع و دردناک می‌کشند و وقتی از مسیری که برایشان تعیین شده خارج می‌شوند، خشونت شدیدتر می‌شود و تماشاچی فرصت نمی‌کند به آنچه قرار است اتفاق بیفتد فکر کند. اتفاقی که در انتهای فیلم می‌افتد مثل مشتی محکم می‌ماند. این اتفاق بیشتر از این‌که یک پیچش باشد، فاش‌سازی اجتناب‌ناپذیری‌‌ست که از فاجعه‌ای که کل فیلم زمینه‌سازی برای وقوع آن است ناشی می‌شود. فهرست کشتار با مبارزه‌ی بین یک مرد و حریف نقاب‌دارش به پایان می‌رسد. هویت این حریف موقعی فاش می‌شود که دیگر خیلی دیر شده است. لازم به ذکر است که کسی که در این مبارزه پیروز می‌شود یک برنده نیست؛ یک بازمانده است.


۵) یتیم (Orphan)/ محصول سال ۲۰۰۹

1945046 435

یتیم فی‌نفسه فیلمی عجیب است: ورا فارمیگا و پیتر سارسگارد دختربچه‌ای ترسناک به نام استر (Esther) را به فرزندخواندگی قبول می‌کنند. کارگردان این فیلم، ژاومه کویت-سرا (Jaume Collet-Serra) استاد سطح بالا جلوه دادن زمینه‌های داستانی کلیشه‌ای و سطح‌پایین است. (The Shallows، Non-Stop و… گواهی بر این مدعا هستند). یتیم همان‌قدر که فیلم ترسناک واقعاً ترسناک است، درام خانوادگی قابل‌تامل نیز هست. ولی در پرده‌ی سوم فیلم پیچش داستان تصورات تماشاچی را به‌کل عوض می‌کند: استر در اصل زنی ۳۳ ساله است که از مشکل ژنتیکی دوارفیسم رنج می‌برد و سعی دارد ناپدری‌اش را اغوا کند. وقتی ناپدری‌اش او را پس می‌زند، او را می‌کشد و در صدد کشتن باقی اعضای خانواده برمی‌آید. پیچش فیلم واکنش‌های مختلفی را برخواهد انگیخت: تعجب، انزجار یا شاید هم خنده. ولی صحنه‌ای که در آن استر از نقش بازی کردن دست برمی‌دارد و آماده‌ی کشتار نهایی می‌شود، مو به تن آدم سیخ می‌کند.


۴) یادگاری (Memento)/ محصول سال ۲۰۰۰

یادگاری (Memento

کریستوفر نولان (Christopher Nolan) با ساختن یادگاری یک‌شبه ره صدساله را طی کرد و خودش را به‌عنوان یکی از خلاق‌ترین فیلمسازهای معاصر به طرفداران سینما معرفی کرد. یادگاری با وجود ساختار پیچیده‌اش درگیرکننده و جذاب است. فیلم راجع‌به مردی است که حافظه‌ی کوتاه‌مدت ندارد و می‌خواهد از کسی که زنش را به قتل رسانده انتقام بگیرد. این داستان به‌سرعت شما را با خط روایی‌ای که نولان با دقت زیاد طرح‌ریزی کرده درگیر می‌کند. تماشاچیان همراه با لئونارد (با بازی گای پیرس) شخصیت اصلی فیلم، که با استفاده از عکس‌های فوری و خالکوبی اطلاعات مهم را ذخیره می‌کند، سرنخ‌های فیلم را دنبال می‌کنند. وقتی دو خط زمانی مختلف فیلم (یکی سیاه‌وسفید و دیگری رنگی) روی هم مماس می‌شوند، لئونارد مجبور می‌شود با حقیقت تلخی که تمام مدت از قبول آن سر باز می‌زد روبرو شود. پایان فیلم بسیار شوکه‌کننده و سرشار از غافلگیری‌ست. نولان با ساختن یادگاری چهره‌ی تریلرهای جنایی را برای همیشه تغییر داد. (JD)


۳) هم‌کلاسی (Oldboy)/ محصول سال ۲۰۰۳

هم‌کلاسی (Oldboy

هم‌کلاسی، فیلم خوش‌استیل و خشونت‌بار پارک چان-ووک (Park Chan-wook) یکی از پرطرفدارترین و محبوب‌ترین فیلم‌های غیرانگلیسی‌زبان در قرن بیست‌ویکم است. دلیل اصلی این محبوبیت پیچش پیرنگ باورنکردنی آن است. (البته شاید آن صحنه‌ی درگیری ۴ دقیقه‌ای در راهرو که در یک برداشت گرفته شده دلیل دیگر باشد). یکی از درون‌مایه‌های اصلی داستان انتقام‌جویانه‌ی چان-ووک شجاعت و غیرت پدرانه است. به‌هرحال، هر پدری که پس از ۱۵ سال حبس کشیدن در تنهایی و نشئگی/خماری تنها دغدغه‌اش پیدا کردن دختر گمشده‌اش باشد، چه موفق بشود، چه نشود، لایق برنده شدن جایزه‌ی «بهترین پدر سال» است. اما در پرده‌ی سوم فیلم اتفاقی می‌افتد که باعث می‌شود از تعجب دهانتان باز ماند. این پیچش آنقدر ساختارشکنانه و مشمئزکننده است که ماهیت داستان را کنفیکون می‌کند و کاری می‌کند هیچ‌وقت نتوانید آن را از ذهنتان بیرون کنید. در پرده‌ی سوم معلوم می‌شود آن زنی که داشته به پدر کمک می‌کرده دخترش را پیدا کند، دخترش است و آن‌ها طی جریان فیلم عاشق هم شده و با هم هم‌آغوشی کرده‌اند. این پیچش به‌حق به‌عنوان یکی از شوکه‌کننده‌ترین پیچش‌ها در تاریخ سینما شناخته می‌شود. پارک، لعنت بر تو. (Zach Sharf)


۲) پرستیژ (The Prestige)/ محصول سال ۲۰۰۶

1945049 980

شعده‌بازها هیچ‌گاه نباید رازهای حرفه‌یشان را فاش کنند، خصوصاً رازی به‌خوبی پیچش پرستیژ. سوژه‌ی اصلی فیلم رقابت بین دو شعبده‌باز است. این دو شعبده‌باز آلفرد بوردن (Alfred Borden)، با بازی کریستین بیل، و رابرت انگیر (Robert Angier)، با بازی هیو جکمن، سعی دارند از طریق شعبده‌بازی در لندن ویکتوریایی پوز یکدیگر را به خاک بمالند. در جایی از داستان دیوید بویی نیز در نقش نیکولا تسلا وارد داستان می‌شود و ماشینی می‌سازد که به انگیر اجازه می‌دهد برای اجرای شعبده‌ی «مرد انتقال‌یافته‌ی واقعی» (The Real Transported Man)، حقه‌ای که در آن انگیر در میدانی الکتریکی ناپدید و روی بالکن تئاتر ظاهر می‌شود، کلونی از خود بسازد.

در انتهای فیلم معلوم می‌شود که انگیر، که اکنون با هویتی جعلی زندگی می‌کند، از طریق دستگاه تسلا در حال کلون کردن خودش بوده و کلون‌های او زیر صحنه‌ی تئاتر غرق می‌شدند و خودش تمام مدت روی بالکن بود. این حقه‌ی او اهمیت ویژه‌ای دارد، چون اولیاء امور بابت «مردن» انگیر به او مظنون می‌شوند و در نهایت او به زندان فرستاده شده و اعدام می‌شود. انگیر اجازه‌ی وقوع این اتفاق را می‌دهد تا از رقیب دیرینه‌اش بابت مرگ همسرش جولیا، که به خاطر اشتباه بوردن در انجام یک حقه کشته شد، انتقام بگیرد. ولی در آخر این بوردن است که نیرنگ نهایی را اجرا می‌کند: در تمام مدت فیلم، بوردن در اصل هویت دو برادر دوقلو بوده که خودشان را جای یک نفر جا می‌زدند. این حقه به بوردن اجازه داد به شعبده‌بازی موفق تبدیل شود، ولی زندگی شخصی‌اش را نابود کرد (بوردن عاشق زنش بود، ولی برادر دوقلویش به او حسی نداشت و به خاطر همین او خودکشی کرد). در آخر، وقتی راز بوردن فاش می‌شود، او به انگیر شلیک می‌کند، ولی از موفقیت سابقش چیزی برایش نمی‌ماند. (JR)


۱) دیگران (The Others)/ محصول سال ۲۰۰۱

دیگران (The Others

پیچش انتهای فیلم حس ششم (The Sixth Sense) خوب است. ولی پیچش انتهای دیگران بهتر است. در نگاه اول دو فیلم شباهت زیادی به هم دارند: در فیلم پر سر و صدای شیامالان آخرش معلوم می‌شود شخصیت بروس ویلیس در کل فیلم مرده بود. در داستان شبح‌محور اتمسفریک الخاندرو آمنابار (Alejandro Amenábar) به نظر می‌رسد عمارت انگلیسی و مه‌گرفته‌ی نیکول کیدمن تحت تسخیر ارواح درآمده است، ولی ارواحی که خانه را تسخیر کرده‌اند در اصل خودش و فرزندانش (که به نور حساسیت دارند) هستند. اجرای پیچش فیلم بی‌نقص است. این پیچش در جلسه‌ی احضار ارواح فاش می‌شود، ولی تا رسیدن این لحظه فرصت کافی در اختیار تماشاچیان قرار داده می‌شود تا سرنخ‌ها را کنار هم قرار دهند. اما دلیل اصلی عالی از آب درآمدن پیچش اهمیت آن برای باقی قسمت‌های فیلم است. دیگران به‌عنوان فیلمی گوتیک در سبک وحشت جزو بهترین‌هاست. به‌عنوان فیلمی که کاری می‌کند شما زاویه‌ی دید شخصیت‌هایش را باور کنید تا پس از رسیدن به این باور انتظاراتتان را دگرگون کند، دیگران با هیچ اثر دیگری قابل‌مقایسه نیست.


موضوعات مرتبط: 20 فیلم با پیچش های داستانی بی نظیر در قرن 21
برچسب ها: معرفی 20 فیلم با پیچش های داستانی بی نظیر در قرن ب , مهدی رنجبر , فیلتاب فانتزی , معرفی کتاب فانتزی

تاريخ : چهارشنبه ۱۳۹۸/۰۱/۱۴ | 10:24 | نویسنده : مهدی رنجبر |
مطالب جديد تر مطالب قدیمی تر